• وبلاگ : اين راه بي نهايت
  • يادداشت : والسلام
  • نظرات : 50 خصوصي ، 178 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    11   12      >
     
    سلام همفته ديگه يکشنبه دارم ميرم راهيان نور

    يه مطلب جديد هم براي کربلاي ايران گذاشتم

    پارسال اين موقع داشتم وسايلمو جمع ميکردم که برم کربلا

    امسالم باز ميرم جايي که بوي کربلا رو حس ميکنم

    منتظرتونم .....
    + ريحانه 
    سلام ...
    فکر نمي کردم شما هم اين دنياي مجازي و البته پرمخاطب رو ترک کنيد ......
    شايد تو دنياي واقعي موثرتر باشيد براي بعضي افراد خاص ... ولي مطمئنا براي جوونايي که ديدي خوبي نسبت به لباس شما ندارن تبليغ خوبي بود .... و يه جورايي دل رو آروم مي کرد ....
    خييييييييييييييييييييييييييلي حيف شد ....
    شايد خيلي توقع زياد و بي جايي باشه ولي دوست داشتم يه توضيح مختصر و حداقل يه خداحافظي صميمانه تر ازتون ميشنيدم .....
    اميدوارم پايان حکايت نباشه .......


    هرکجا هستي باش ....
    آسمانت آبي ....
    و تمام دلت از غصه ي دنيا خالي .................


    سلام ... ولي مهم اينه که حکايت همچنان باقيست ... موفق باشيد .........................

    سلام

    ماندنتان يک جسن داشت و رفتنتان چند حسن.

    به نظرم شما فراتر از محو شدن و وقت گذراندن در دنياي نت هستيد

    به اميد روزي که نام نيک شما را در صدر شخصيتهاي عالم خارج ببينم و حظ کنم و بيش از پيش به داشتن دوست عزيزي چون شما مفتخر باشم

    البته اگر شماره موبايلتان ا نداشتم رفتنتان بر من گران مي آمد برادرانه دوستتان دارم

    برويد به سلامت و برکت و تحيت

    هميشه پيروز و سربلند باشيد.

    من شکه شدم
    فقط همين :(
    يا علي

    اين غمگين ترين پستت بود حاجي...

    اينجارو دوس داشتم :(
    + نسيم سحر 
    نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
    چرا؟؟؟؟
    هوووووووووووووم /////////// چرااااااااااااااا
    ميشه بپرسم يعني چي اين پست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    مطمئنم شما نميخواين بريد....درست مطمئنم نه؟

    محمد آقا ؟ يعني چي به پايانم آمد اين دفتر؟ كجا ؟
    سلام
    چرا؟!!!
    مگه دفتر يک طلبه تمام هم ميشه؟!
    سلام
    اينکه بي مقدمه ، داستان و ماجرا به پايان آمد اين دفتر، قبول
    اينکه اين دنياي مجازي به دلخواه ساخته ميشه و به دلخواه مي تونه پايان بگيره ، قبول
    اينکه هر کسي براي اومدن و رفتن به و از اين دنياي مجازي دلايل خودشو داره هم قبول
    اما وقتي کسي توي اين دنياي مجازي مياد و واقعيات و حقايقي رو مي نويسه که خيلي ها به زبون نميارن و اون نويسنده از گروه و قشريه که لباسي بر تن داره که بار امانت بيشتري نسبت به بقيه به نامش خورده يه هو بي اينکه دليلي ذکر کنه يا خواسته باشه موقتا سکوت اختيار کنه مياد و ميگه به پايان پامد اين دفتر و خبر از باقي بودن و نبودن حکايت نمي ده، خب حق دارن خوانندگان حقيقي اين دنياي مجازي بهش اعتراض کنن که خب چرا؟
    يا بخوان بدونن دفتر ديگه اي گشوده ميشه يا نه؟
    يا بخوان بدونن مشورتهاشون رو از کجا بگيرن که همين ديد باز رو نسبت به جوونها داشته باشه؟
    چراها و اهتراضاتي که توي کامنت دوستان حس ميشه تنها همين مفهوم رو داره

    اينکه بخوايد جواب بدين يا نه، اجبار نيست و اختيار دارين اما براي روشن شون اذهان اگه صلاح دونستيد بد نيست دوستان رو در جريان بذارين

    + سيد محمد 
    ديگه چيزي نمي‌مونه که بگم
    فقط اينو از من داشته باشيد :
    اولين روحاني‌اي بوديد که خيلي ساده دوسش داشتم

    در پناه حق، ياعلي
    ايشالا که خيره...
     <    <<    11   12      >