سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیم
دو جام بود که با نیّت شراب زدیم
دو گل که با عطش بوسه های پی در پی
به روی پیرهن سرخشان ، گلاب زدیم
نه از هوس ، که ز جور زمانه ، لب به شراب
اگر زدیم ، برای دل خراب زدیم
مؤذنا ! به امید که می زنی فریاد ؟!
تو هم بخواب ! که ما خویش را به خواب زدیم
مگرد بی سبب ای ناخدا ! که غرق شده ست
جزیره ای که به سودای آن به آب زدیم

*******************
حبّذا به شاعرانگی «فاضل نظری» که این غزل آتشناک ! را بسان تیر سه شعبه بر دل تنگ ما نشاند ...
زبان حال و زبان قال منست این !
زبان که نه ! اصلاً تصویر  من است در این روزهای ...
و من خوشحالم و کیفور ، که خدای تعالی ، ذوق را ، و قریحه را ، و قدرت تعبیر استعاری را ، و شاعرانگی را ، و شعر را ، و شاعران را ، و خیلی چیزهای دیگر را آفرید ، وگرنه من که اصلاً و ابداً غذای بیمارستان و تیمارستان به مذاقم خوش نمی آید !!

پ.ن : خیالم تخت است که الحمدلله همه ایرانی ها ، زبان اشارت شاعرانه را می شناسند و در مورد لب و بوسه و شراب و باقی قضایا توجیه هستند ! البته حکماً همینطوره دیگه ؟


+ نوشته شده در چهارشنبه 89/6/24ساعت 6:34 عصر توسط | نظر