سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قبل التحریر : وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی‏ فِی
الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً (فرقان/7)
می گفتند این چه پیامبری است که غذا می خورد و همچون دیگر مردمان ، در بازارها می آید و می رود ؟! چرا همراه او فرشته ای نیست ؟!

الان سال هزار و سیصد و هشتاد ونُه است و تنها یادگاری ما از اون قدیم ندیما ، یعنی مثلا حوالی سال هزار و سیصد و دُرُشکه ! نگاه جامعه به طلبه و روحانی است !
یادگاری ها معمولا خوشایند هستند اما این یادگاری چیز خوشایندی نیست !
نگاهی که عموم جامعه به طلبه ها دارند ، اصلاً متناسب با زمان جلو نیامده و انگار جامعه ما ، یه طرز نگاه خاص را فریز و منجمد کرده و از آن سال های دور ، با خودش به این زمان آورده ! بی هیچ تغییری !


نگاه جامعه به زندگی یک روحانی ، مثل کودکی است که به بلوغ نرسیده ! تصورات و برداشت هایش خام و غیر واقعی و انتزاعی است .
نمی خواهم ریشه های این آسیب را رد یابی کنم ( البته می خواهم ولی نه فعلاً ) فقط می خواهم اشارتی کنم !
به عنوان کسی که دارد در این فضا نفس میکشد ، مصادیق زیادی از این خامی و عدم بلوغ نگاه ، در ذهنم
 هست . اما دوست ندارم با ذکر این مصادیق ، اینطور فکر کنید که بله ! ماها خیلی داریم اذیت می شویم و دلمان می خواهد راحت تر باشیم و ... !!
نه ! اصلاً نگاهتان را به آن سمت ها نبرید !
دغدغه اینست که اگر نگاه جامعه به روحانی ، واقع بینانه باشد ، هم روحانی می تواند بهتر و راحت تر بین مردم جامعه اش کارهایی که باید ، بکند و هم رفلکس و تاثیرپذیری جامعه از فعالیت های روحانی ، زیباتر و عمیق تر می شود ( خواهش میکنم این جمله را دوباره بخوانید ).

بگذارید از خودم مثال بزنم :
اول : می روم گل فروشی که برای همسرم شاخه گلی بگیرم ! جوان گل فروش از اینکه یک روحانی آمده شاخه گلی بگیرد و لابد حدس می زند برای چه می خواهم ، تعجب می کند و شاید با خودش فکر می کرده آمده ام آدرسی ، چیزی بپرسم ازش ! ... سفارشم را می دهم و بعد که شاخه گل تزئین شده را به زور داخل کیفم جا می دهم ، با لبخندی از سر تعجب می گوید : حاج آقا ! چرا همچین کردین ؟ خراب میشه ها ! ... و من به نگاههای نامأنوس و سنگین عابرانی فکر می کنم که حاج آقا را ببینند ، با شاخه گلی در دست !!
حالا تصورش را بکنید که چقدر این رفتار من می توانست اثر مثبت یا حداقل احساس مثبتی در بعضی ها بوجود بیاورد ! اما برخی ملاحظات باعث می شود شاخه گلم را در کیفم پنهان کنم !
دوم : فرض کنید من از عکاسی خوشم می آید و گاهی اگر پیش بیاید دوست دارم چشامو بچسبونم به ویزور دوربین و از پشت اون نگاه کنم !
می روم کاشان و خب کاشان است و خانه های تاریخی اش ! و من که شیفته این بناهای باشکوه و اسرار آمیزم ، خیلی آرام وبدون اینکه جلب توجه کنم ، از این طرف حیاط خانه طباطبایی ها به آن گوشه دنج خانه بروجردی ها می روم و زاویه های عکاسی را امتحان می کنم و ... چلیک چلیک !
می روم اصفهان و روی سکوهای جلوی مسجد امام می ایستم تا یک پانورامای دقیق از میدان امام بگیرم ! ... خب حتماً حدس میزنید بقیه ماجرا را ؟؟
سوم : شاید من به خاطر دغدغه های فرهنگی و همینطور علایق شخصی ام ، دوست داشته باشم بروم سینما ! ... اینجا دقیقاً میدان مین است ! بوووووووووووم !
این یکی آنقدر خفن ! بوده که تا حالا امتحانش نکرده ام و همیشه آنقدر صبر کرده ام که اکران تمام شود و فیلم را از سوپری محل بگیرم و ببینم !
حالا فقط سینما نیست . بعضی ها از اینکه ببینند یک روحانی با خانواده اش آمده بازار ، خرید کند ، به همان اندازه متعجب می شوند که اجداد ما برای اولین بار تلفن را دیدند !!

باز هم توجهتان را به اون عرضی که اون بالا داشتم جلب میکنم که : با ذکر این مصادیق ، اینطور فکر نکنید که بله ! ماها خیلی داریم اذیت می شویم و دلمان می خواهد راحت تر باشیم و ... نه ! اصلاً نگاهتان را به آن سمت ها نبرید !
مسئله ، معذّب بودن و راحت نبودن یک روحانی نیست ! مسئله اینست که روحانی جزئی از جامعه است . خوب بودن و موفق بودن و بروز بودن یک روحانی ، منوط به ارتباط عمیق و صمیمی و دائمی با مردم است . و این ارتباط دست نمی دهد مگر با درک واقع بینانه از زندگی و شخصیت یک روحانی !
درک این مسئله که روحانی ها از یکی از اقمار سیاره مشتری نیامده اند ! یکی از همین مردم هستند . علایق و سلایق و عاداتی دارند . اتفاقاً باید مایه خوشوقتی باشد که مردم با زوایای پنهان زندگی و شخصیت یک روحانی آشنا شوند نه باعث نگرانی و حرف و حدیث !!
روحانی را به عنوان یک انسان بپذیریم ! اینطوری راحت تر می شود با او رابطه برقرار کرد .
حالا برگردید و کریمه شریفه قبل التحریر را دوباره بخوانید ! :می گفتند این چه پیامبری است که غذا می خورد و همچون دیگر مردمان ، در بازارها می آید و می رود ؟! چرا همراه او فرشته ای نیست ؟!

پ.ن اول : طرح این دغدغه ، به معنای بی توجهی به رعایت زیّ طلبگی نیست . حتماً عنایت دارید ! اتفاقاً نگارنده این پ.ن در مورد رعایت این زیّ ، بسی سخت گیر و محتاط است !

پ.ن دوم : به زودی ریشه های این نگاه معوج و ملاحظات بی اساس در مورد روحانی و زندگی او را در یک پست جداگانه بررسی میکنیم ! ان شاالله !

پ.ن سوم : پیشنهاد میکنم «انجمن شاعران مرده» با بازی رابین ویلیامز رو ببینین ! گاهی باید رفت روی میز !! این یعنی یه زاویه نگاه بکر ! یه نگاه تازه !

پ.ن چهارم : این چند روز ، سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ در حال انتقال به دیتا سنتر دیگریست . بنابرین بخاطر اختلالی که در دسترسی به وبلاگ پیش می آید شرمنده همه رفقا هستیم . ان شاءالله ظرف چند روز آینده ، پارسی بلاگ ، قدرتمندتر و محبوب تر از همیشه می آید !

پ.ن پنجم : هیچی ! فقط خواستم بگم پی نوشت چهارمی ، آخرین پی نوشت بود

همین مطلب در آینده نیوز
همین مطلب در سایت خبری تحلیلی پارسینه
همین مطلب در سایت خبری تحلیلی وطن
همین مطلب در سایت خبری تحلیلی پارساپرس
همین مطلب در سایت خبری تحلیلی طلبه بلاگ
همین مطلب در سایت خبری تحلیلی شمال امروز
همین مطلب در سایت حکمت
همین مطلب در سایت گنجینه


+ نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 12:50 صبح توسط | نظر