عشق را از "عشقه گرفته اند.گياهي كه در باغ در بن درخت پديد آيد و در درخت پيچد هم چنان مي رود تا همه ي درخت را فراگيردو چنانش در شكنجه كشد كه در رگ درخت ،نم نماند.تا آن گاه كه درخت خشك شود.
درخت وجود انسان هم،چون باليدن آغاز كند نزديك كمال رشد،عشق از گوشه اي سر برآورد و خود را در او پيچد تا به جايي رسد كه هيچ نم بشريت در او نگذارد.آري عشق اگرچه جان را به عالم بقا مي رساند،اما تن را به عالم فنا مي كشد زيرا كه در اين جهان هيچ چيز طاقت بار عشق را نتواند داشت.
عشق برايم در اين جملات شيخ اشراق خلاصه ميشود.