با برداشت سوم و چهارم موافقم.
اين که از جذابيت هاي جنسي و تحريک غريزه ي افراد استفاده شود تا اثري مورد توجه قرار گيرد، هم سواستفاده است و هم ظلم است به خود اثر.
به نظر من يک اثر هنري قداستي دارد که با آلودگي به برخي نگاه هاي پرت و لاابالي ارزش خود را از دست مي دهد. جاذبه ي جنسي در يک اثر باعث مي شود مخاطبين طيف هاي گوناگوني پيدا کنند. و هنرشناسان واقعي در قفا بمانند. هنرشناساني که نظرشان باعث ارتقاي يک اثر مي شود، در لواي ِ بسياري ِ مخاطبين ِ ظاهر طلب گم بشود. اين خود ظلمي است که صاحب اثر به هنرمندي خود و اثر خود مي کند. و بعد از آن است که ما و هنردوستان مورد ظلم قرار مي گيريم. کافي است که يک تصوير مستهجن و يک اثر هنري جنسيتي را در برابر کسي که نگاه غريزي به اثر دارد بگذاريم. باري آن تصوير مستهجن بيشتر جلب نظر او را خواهد کرد و اين افتضاحي است براي آن هنرمند که اثر هنري خود را در قالبي در آورده که هنر را به ابتذال مي کشاند. از سويي جنسيت خود جاذبه دارد. هنرمندي که مدام با جنسيت "طالب تراشي" کند به زودي زواياي ريز هنر را فراموش مي کند. و دست از کوشش براي متفاوت شدن بر مي دارد. چون مي بيند به اين کارها و سختي هايش نيازي ندارد و همين گونه کلي مخاطب دارد. باز هم تاکيد مي کنم که چنين هنرمندي اولين ظلم را خودش و بعداز آن هنرش و اثر هنري اش مي کند.
سخن زياده گفتم. اما حرف هايم در اين باب تمام نشد.