به همين سرعت برگشتم!
ديشب يکي از دوستان بهم اس ام اس داد که اگه بدوني فردا امام زمان ظهور ميکنه و بخواي با پسامک(همون اس ام اس خودمون) بهم خبر بدي چي ميگي؟
يه کم نگاه عاقل اندر سفيه به اس ام اس کردم و بعد سرمو خاروندم و جواب دادم: تو هم شنيدي امام زمان ظهور کرده؟! از کجا بفهميم شايعه نيست و راسته؟
جوابي نداد. من هم اس ام رو جالب ديدم و برا چند نفر فرستادم تا ببينم چه حواب هايي ميدن.
از همه جالب تر اس ام اسهاي داداشي ناز خرفتم که عاشقشم بود!!!
داداشم: خب ميگفتم امام زمان ظهور کرده، در ضمن فکر ميکنم خودت قبلش خبر داشته باشي
من: خب ما که نه تلويزيون داريم نه راديو، از کجا ميفهميديم؟
داداشم: خب تلويزيون که دارين درسته؟
من: خب ما فقط واسه فوتبال روشنش ميکنيم ميدوني که؟ مگر اينکه زير نويس کنن.
داداشم: خب خبر به اين مهمي رو لحظه به لحظه زير نويس ميکنن عزيز دل برادر!
من: الهي قربون خرفتيت بشه خواهر!
داداشي: در ضمن فکر کنم اون موقع ايرانسل آنتن نداشته باشه بهت خبر بدم!
اونقدر بعد از اين اس ام اسهاش خنديدم گريه م گرفته بود!
اما بعدش...
همون دوستم جواب داد: از صحتش که مطمئن نيستم اما اين تلنگريه که اگه همين فردا امام زمان ظهور کنه چقدر آمادگي داريم؟!
اما بعد...
تنم لرزيد...
امروز بعد از شايد دو ماه شايدم يه ماه... به نظرم که خيلي اومده.. امروز ظهر نماز خوندم...
با خدا آشتي کردم... تا حالا فکر ميکردم خدا بايد پيش قدم شه و بام آشتي کنه. البته شايد هم اومده و پيش قدم شده اما من که خنگم. نفهميدم حتما. منو چه به اشارت هاي خدا...؟؟
دو ماه پيش نبود. همون موقع که رفتم مشهد پيش امام رضا و اونطوري شد، خلاف اونچيزي که فکر ميکردم... از اون موقع قهر کردم.. در واقع با خودم...
hope to forgive me God