سلام دوست عزيز...
اول از حضور تون تو وبلاگم ودعوتتون تشکرمي کنم...
من با عمده صحبتهاتون وبهتر بگم همش موافقم...تعجب مي کنم تو هيئتي که شباي چهارشنبه مي رم يا درست بگم مي رفتم والان ديگه رقبت نمي کنم برم بعد زيارت عاشورا وکلي صفا موقع سينه زدن که مي شد جونترها لخت مي شدن وبه سينه مي زدن با سر وصدايي که خلوت آدمو بهم زده وهمه رو به خود معطوف مي کرد..
جالب اينجاست مداح عزيز هم تحريک کننده ومشوق درلخت کردن بچه ها مي شد واين رنجم مي داد...پسر8 سالمم با خودم مي بردم با تعجب نگاه مي کرد ومي پرسيد بابا چرا لخت مي شن نمي گي زشته آدمها پيش هم لخت بشن ....به نظر شما چي مي تونستم به اين بچه بگم که ذهنش وعقائدش به هم نريزه...گفتم گرمشون مي شه اشکال نداره برا امام حسين چون هست اگه بيرون از مسجد باشه بده...درصورتي که مي دونستم دارم دروغ مي گم تو مسجد ولخت شدن...يعني من ودوستايي که لخت نمي شديم وسروصدا نداشتيم وساکت به سينه مي زديم وبيشتر به کلام مداح معطوف بوديم و روحمون رو به جايي مي برديم که او ازش حرف مي زد عزاداري نمي کرديم ...نمي دونم اين نسل ما اينگونه عزاي حسين مي گيرند واين مقدمه تغيير ودخل وتصرف توي مذهب ومکتب وعقائد مون مي تونه باشه که اگه حواسمون جمع نباشه درآينده نزديک ضربه بزرگي خواهيم خورد...