آهان

با اين توضيحات شما ياد اصطلاح فقر سبز و فقر سياه افتادم که اون روزا واسه نقد فيلمهاي مجيدي و کيارستمي به کار ميبردن!

احتمالا از رودست همين غم کپي شده بودن!

ممنون

...

اما حيف..

بهار آمد و رد شد من و تو حس کرديم

ولي نچيديم گل و

مي، نچشيديم!

البته متکلم وحده بود!

حاج آقا اينا واقعا حرف دينه ؟
من احساس مي کنم با يه تقرير ديگه از دين رو به رو هستم .
اگر جسارت نيست به سند هايي که که اين برداشت ها ازشون صورت گرفته هم اشاره کنيد .

salam

moharam ke hanooz tamom nashode

من کجا گفتم پرچم اما حسين کاربرد مقطعي داره؟!

کجا گفتم مردم بيان هيئت بخاطر اينکه پارتي نرن؟!

اتفاقا من مخالف غلط شروع شدنشم!

منتهي نه به اين معنايي که شما ميگين!

اين طوري که شما ميگين مثل اين ميمونه که طرف بخواد مسلمون بشه!

بعد تو اولين قدم بهش بگي برو ختنه کن!!!

در ضمن من کجا تظاهر کردم که اهل اين چيزا نيستم؟!

پس مرض داشتم عکس وبلاگم رو عوض کردم؟!

قبل عاشورا پستي گذاشتم که فقط 2 نفر فهميدن و اومدن براش کامنت گذاشتن!

نوشته هام لزوما تمام زندگي من نيستن!

سلام

قبول باشه..

غم سبز حکايتش چيه حاج آقا؟

اصطلاح شماس.. يا مسبوق به سابقه ايه؟!

چرا اراجيف به هم مي بافي -فکر مي کني خيلي باسوادي حسيني شدن چه ربطي به دوست داشتن هر نوع زيبائي !!! دارد. مردک مي خواهي معروف شوي راه هاي ديگز هم وجود دارد.

سلام.عزاداري هاتون قبول.
اين پستتون رو بيشتر از همه پستهايي که فرصت خوندنشونو کردم، دوست دارم.خيلي زيبا بود.مرسي

ادبيات فيلترشدني نيست!
بعد از فيلتر بي دليل وبلاگم
به خانه اي جديد کوچ کرده ام
www.havakesh14.persianblog.ir
منتظر شما هستم
و پيشاپيش
از همه ي دوستاني که لينک وبلاگ مرا
در وبلاگ هايشان
به آدرس جديد تغيير مي دهند
سپاسگذارم
به اميد جهان بي ديوار
بي فيلتر
و سرشار از عشق و ادبيات...

اگر.....
کاش اين اگرها را قبل از محرم ميگفتيدکه حواسمان جمع تر باشد!

متن خوبي بود... به شرطي که وقتي ته دلامون رو لرزوند تو رفتارمون هم اثر بذاره
سپاسگذارم

سلام ...

چقدر قشنگ گفتيد حاج آقا .....

آهنگ نگاهشان ، آهنگ نگاه خدا شده است ... هم آهنگي !
نميگم آدم مومني بودم يا اصلا خوب بودم ... ولي يه زماني من هم فقط و فقط زيبايي ها رو ميديدم ...

الانم ميبينم .... ميخندم ....

ولي غم بزرگي هم هست .... که نميدونم و تشخيص نميدم غم سبزه .... يا سياه ....

گرچه شک دارم خيلي سبز باشه ....

چون غم سبز محرکه ولي غم من ........................

حاج آقا آدماي اين دور و زمون انگار اصرار دارن که بد ببينيمشون ....

به نگاه مثبت آلرژي دارن !!!!

وقتي خوب ميبيني همچين خرابش ميکنن که ....

نميدونم والا ...

ولي ما کجا و معصومين کجا ..........................................

شايد هيچوقت به اون نگاه زيبا نرسيم ..... نرسم .....

ولي اميدوارم .....

ممنون از مطالب خيلي خيلي دلنشين و خوبتون ....

چشمم به اين راه بينهايت سفيد شده بود حاج آقا !!!!

ممنون .....

يا علي مدد

استفاده كرديم محمد كوچك

سلام. عزاداري‌هاي شما نيز مقبول درگاه حق. صبح زود اين پست جديد شما رو خوندم اما راستش مدتي است که به دو دليل ترجيح مي‌دم زماني نظر بدم که دست کم صفحه اول کامنت هاي شما تمام شده باشد! دليل اول که بماند، اما دليل دوم اين است که خواندن نظرات ديگران و نحوه مواجه شدن آن‌ها با متن‌هاي شما برايم جالب است و با خواندن آن‌ها مدام شک ميکنم که نکند مطالب اين پست را تغيير داده باشيد! :دي

بنابراين نظرم را راجع به اين پست موکول مي‌کنم به اندکي بعد!

صبح تا ظهري به دادن خوني احترام جاودانه هستي خريدند ...و هستي هماره به احترامشان برخاسته... حسين نيز همان مي سپرد به خاک که ما سپرده ايم.. جسم...اما رندي است که به قيمت بفروشي و به خريدار...و حسين اول رند عالم بود... و آنان رندان تشنه لب...و از زينب کم گفتيم هماره...زينب به جسم ماننده به همگان...زينب به نگاه بود که زينب بود...آن قدر اوج که جز زيبايي نبيني پاره هاي تن ده ها نفر از خانواده ات را و ده ها مرد مرد در پهنه اي خالي شده از مردان... جز اين نيست شايد که زينب هماره در حضور بود...حضور دائم..فراقي نبود چنان که عاشقان بر معشوق گويند...حضور است که عاشق را آرام مي کند و زينب در همين جا در همين خاک فراق آلود در حضور مطلق ايستاده بود...آرامش حضور در نزد معشوق هستي عبارت ماناي:و ما رايت الا جميلا ...را جاري مي کند شايد و بسيار چيز که ما نمي دانيم...سوگ بر ما...سلام بر آنان...ما تنها به احترامشان برخاسته ايم گاهي..چونان زمين در همه زمان

سلام عمو آخوندي که مي خواين روحاني شين و بمونين..برگشتين...خدا رو شکر..سلامتي...شايد سوگ بر ماست نه بر حسين....آنان که سرانداز و شيدا صبح تاعصري....رب شان ساقي شان شد تا ابد را چه سوگي!؟ خون ريخت تا خود ساقي شان باشد..
قربان گرفت...نه يک اسماعيل که 72اسماعيل و چه رند بودند آنان که صبح تا ظهري به دادن خوني احترام جاودانه هستي خريدند ...و هستي هماره به احترامشان برخاسته... حسين نيز همان مي سپرد به خاک که ما سپرده ايم.. جسم...اما رندي است که به قيمت بفروشي و به خريدار...و حسين اول رند عالم بود... و آنان رندان تشنه لب...و از زينب کم گفتيم هماره...زينب به جسم ماننده به همگان...زينب به نگاه بود که زينب بود...آن قدر اوج که جز زيبايي نبيني پاره هاي تن ده ها نفر از خانواده ات را و ده ها مرد مرد در پهنه اي خالي شده از مردان... جز اين نيست شايد که زينب هماره در حضور بود...حضور دائم..فراقي نبود چنان که عاشقان بر معشوق گويند...حضور است که عاشق را آرام مي کند و زينب در همين جا در همين خاک فراق آلود در حضور مطلق ايستاده بود...آرامش حضور در نزد معشوق هستي عبارت ماناي:و ما رايت الا جميلا ...را جاري مي کند شايد و بسيار چيز که ما نمي دانيم...سوگ بر ما...سلام بر آنان...ما تنها به احترامشان برخاسته ايم گاهي..چونان زمين در همه زمان