حق باشماست
نميدونم بايد چي بگم!
درمون بي خيالي چيه!؟آدم گاهي انقد احساس عقب موندگي ميکنه که ترجيح ميده بي خيال آرمان ها و اهدافش بشه!
احساس جاموندگي ميکنه!احساس بيماري!همه ي احساسات مانع آرامش داشتن...
دوسال از دانشگام ميگذره وفقط 30 واحد پاس کردم...!برق ميخونم،دانشگاه سراسري،اما خوابگاهي!وهيشکي تا حالا نتونسته کمکم کنه!فقط يک بار يک مشاور تشويقم کرد به نماز شب وحالا نماز شب تنها انيسمه!...
اما بازم بي خيال،بي انگيزه،بي ...!
محجبه هستم،دوست پسرم ندارم ونداشتم
خاستگاري دارم که فکرميکنم ازدواج با او محدودترم ميکنه!اين رو براي اين گفتم که فکرميکنم پيدا شدن ي آدم تازه تو زندگيم خيلي موثر مي تونه باشه!ي دوست،ي استاد،ي همسر،حتي به ي کتابم راضيم!
يافت مي نشود...
هر بار که از سر سجاده بلندشدم احساس کردم اين بار اجابت شدم.......
درد ودل کردن هم ديگه برام جذاب نيست گويا اميدم از عالم وآدم منقطع شده!اما کاش اون کسي که انقد بهش اميددارم زودتر دستگيرم بشه!
راستي من همون 110امين نفرم...