• وبلاگ : اين راه بي نهايت
  • يادداشت : فرزاد، تازه آغاز شده است
  • نظرات : 12 خصوصي ، 80 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با سلام

    برادر من فرزاد اوليش نيست آخريش هم نيست همين دو سال پيش پسر خاله منو ارازل و اوباش با چاقو زده بودن به گردنش اونم چي سر يه گوشي ميخواستن گوشيشو از دستش بقاپن. پسر خاله من تا پاي مرگ رفت و برگشت الان هم يه طرف صورتش بي حسه و جالب اينه که همون فردي که با چاقو زده بود با يه وثيقه بيرون واسه خودش داره خوش ميگذرونه بايد فکر اساسي بشه

    مطالب ديگر وبلاگتون رو هم خوندم خيلي جالبه قلم زيبايي دارين

    پاسخ

    سلام ... متاسفم كه بگم غالبا همينطور ميشه كه ميگيد! ... ممنونم