• وبلاگ : اين راه بي نهايت
  • يادداشت : براي رضا اميرخاني که دوستش دارم
  • نظرات : 15 خصوصي ، 67 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام

    چرا ما ها اين شکلي رفتار مي کنيم؟به محض اينکه دل سيد مهدي شجاعي يا رضا داوري يا اميرخاني که اينقدر براي انقلاب و نظام ارزشمندند مي گيرد چنان با لگد پرتشان مي کنيم بيرون و آن طرف دشمن ما اينقدر زرنگ است که وانمود کند اينا از خودشونند و گاهي اين رانده شده ها پناه ببرند. حقمان است که ستاره هايمان را خودمان حرب لمن حاربکم مي اندازيم دور .گمان نکنم پيامبر و ائمه با اهلشان اينقدر اشدا علي الکفار بودند.دل همه مان گرفته، نگرفته؟همه مالن حس مي کنيم سکوتي که به نفع نظامن کرديم به نفع کسان ديگري شد و شايد اگر دهان باز مي کرديم مي شد آب کثيف لگن را ريخت و بچه را نگه داشت.اميرخاني ارزان نفروشيم،به حرفي که شايد هم حق دارد بزند.از بي عرضگي ماست که مي دزدندش وگرنه من مطمئنم مال ماست و حرفش را اتفاقا ما بايد بشنويم، بپذيريم يا پاسخ دهيم.

    پاسخ

    سلام عزيز! من نمي فهمم يعني چه كه شما مي فرماييد «به نفع نظام سكوت كرديم!!» مگر آقا بارها و بارها در روزهاي فتنه به اونهايي كه تربيون داشتند نفرمودند سكوت نكنيد؟ نفرمودند موضع گيري كنيد؟ بهرحال يا معتقد به «ولي» هستيم يا نيستيم ديگه! اگه به تشخيص خودمان بيشتر از تشخيص آقا اعتقاد داريم، پس ديگه افه ي «ره بر» آمدن مان چيست؟ من از بُن دندان فكر ميكنم اميرخاني مال ماست و يه خط از نوشته هايش را به آثار امثال م.د نمي فروشم! مي فرماييد اميرخاني حق دارد بگويد و او و حرفهايش مال ماست. بسيار خب! منم معتقدم هست. پس اجازه بدهيم بين ما كه خودي هستيم اين بث و شكوي ها طرح بشود. نميدانم چرا از اين پست تعبير به «با لگد پرتاب كردن اميرخاني و سيد مهدي شجاعي» كرديد. به دوست ديگري هم گفتم كه اگر من اين عزيزان را از دايره ي ولايت و ارزشها خارج مي دانستم، قطعا نحوه ي مخاطبه با آنها طوري ديگري مي بود