دوست من کمي از نوع بيان شما رنجيده ام و ترجيح مي دهم با جبهه گيري در مقابل هم بحث نکنيم
1. اول بحث گفتم بي لياقتي موسوي برايم همان روز که گفت تقلب شده مشخص شد نگفتم که آرايي داشته يا نه که شما منکر شويد ولي گفتم اگر بنا به صدق او باشد شما که بايد برهان خلف بدانيد؟
2. بسيجيان را دوست دارم چون مخلصند و اين دليل نمي شود کسي از اخلاصشان سو استفاده کند
3. مي گويم زدند چون با دو چشم خود شاهد اين صحنه بودم و هيچ تناقضي که نشانه پراکنده گويي باشد در اين نمي بينم که قشري دوست داشتني اشتباهي را مرتکب شده باشند و من ديده باشم
4. اين اسمش شرح مشاهدات است نه پراکنده گويي شايد ذات نوشتن، منظور را نا رسا کند ولي دليل به توهين ما به هم نمي شود 5.من با شما بحث نمي کنم که برتري خود را به شما نشان دهم در مقام دشمن هم که جاي بحث نيست بايد جنگيد من با شما بحث مي کنم چون معتقدم ديدگاه شما متشکل از مشاهداتتان (که با من متفاوت است) از زاويه نگاه شخصي شماست و مي تواند چيز جديدي به من بياموزد
يعني وقتي شما الان به خيابان نگاه کنيد ممکن است ماشيني را ببينيد ولي در خيابان ما نباشد و نبينم
و اگر هر دو هم به يک جا نگاه کنيم ممکن است زاويه شما براي ديدن راننده مناسب تر باشد (يا برعکس)
سخاوت و کرم انسان در ياد دادن آموخته هايش ايجاب مي کند که بدون فخر به آنچه که مي داند و بدون توهين به آنکه نمي داند دانسته اش را به اشتراک گذارد
متاسفم از شما چنين برداشتي نکردم
و يک نکته من بجز مرحوم گلپايگاني با هيچ مجتهدي شخصا رودر رو نشده ام و هرچه از فتاوي و غيره تا کنون شنيده ام نقل قول بوده چيز ديگري نگفتم که مچم را بگيريد لازم است در بحث و گفتگو مچ هم را ول کنيم يا در دنياي واقعي بحث کنيم که بشود مچ هم را بگيريم
عذر مي خوام اگر ادامه نمي دم