وبلاگ :
اين راه بي نهايت
يادداشت :
تو چه آخوندي هستي كه ...
نظرات :
46
خصوصي ،
136
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
zzeus
اول اينکه قالب بلاگ پروازم داد.
2: اولين باري که با يه آخوند حرف زدم (اون طوري که دلم مي خواست) همين چهار ماه پيش بود! هر چي روي دلم مونده بود رو بهش گفتم (مدير نهاد مقام رهبري در دانشگاهمون) البته اونم هر چي دلش خواست به من گفت. و اصلا از اينجا شروع شد که نصيحتي به من کرد و منم که انگار منتظر اين حرف بودم تا خودمو خالي کنم حرف هاي 24 سالمو بهش زدم که منم نصيحتت مي کنم اينقدر مردمو نصيحت نکني! ولي فکر نمي کردم بعد از نيم ساعت بحث به يه احترام متقابل برسيم. در واقع بازي برد و باخت نداشت. مساوي شد!
مي دوني! به نظر من اگه آخوندها بودن يه آدم بي دين رو کنارشون بپذيرن و به چشم جاني بهش نگاه نکنن، اون آدم بي دين هم مي تونه به يه آخوند احترام بذاره. يه جور همزيستي مسالمت آميز. من ميگم هر کس خودش تصميم گيرنده دين و سلوک و منش و خداي خودشه. خداي درونش. راه هامون فرق داره، ولي مقصد يکيه. ولي نمي دونم چرا همه ش مي خوايم گير بديم به بقيه!
همين!
پاسخ
اول اينكه چشم خودتان پرنده است و پرواز در چشمان شماست . ممنونم !دوم : البته كه هر کس خودش تصميم گيرنده دين و سلوک و منش و خداي خودشه ! ولي من به اون چيزي كه شما بهش ميگي گير دادن ، ميگم تعامل ! البته اگه واقعا كسي داره گير ميده كه هيچي ! ولي اگه بشه مثل شما و اون حاج آقا به يه احترام متقابل و تعامل درست انساني رسيد كه خيلي خوبه . ضمناً اگه چيزي از اون حرفاي 24 سالتون توي دلتون مونده من با كمال ميل پايه ام كه نصيحتم كنين :دي ... خيلي متشكرم !