• وبلاگ : اين راه بي نهايت
  • يادداشت : براي رضا اميرخاني که دوستش دارم
  • نظرات : 15 خصوصي ، 67 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محسن 
    حاجي جون بي ادبيه، بي ادبيه... اما نترسيدن هميشه دليلش شجاعت نيست، گاهي وقتا هم دليلش جهله. شايد شما به دليل دور و برتان فکر ميکنيد همه چي خوبه... مطمئنا رضااميرخاني اينجوري فکر نميکنه. رضااميرخاني خيال ميکنه مملکت در آستانه يک بحران جديه. جوري که نه از تاک نشان بماند نه از تاک‌نشان. يادمه تو لوح آخراي دوم خرداد نوشته بود که اصلا هشت سال بعد با روي کار آمدن راست افراطي که نتيجه تفريط خاتميه، شرايط سختتري خواهيم داشت. اون همه حرفش اينه که بايد از افراط و تفريط دوري کنيم. من به رضااميرخاني و نگاهش بيشتر اطمينان ميکنم حاجي جون... البته شرمنده
    پاسخ

    اين که در کامنت پايين گفتم من نميترسم، طنز و تلميحي بود به فرمايش خانم موحد که فرمودند هنرمندان ترسو هستند! والا همونجا هم تاکيد کردم ترسيدن در اين مورد هم خوب است و هم منطقي. اونجاش رو نخونديد مثل اينکه! ... مملکت در آستانه ي يه بحران جديه؟؟؟ بعد اونوقت شما مطمئنيد که دوروبرتان به تعبير خودتان مثل دوروبر من ايزوله نيست؟! ببخشيد اگر الان شما فکر ميکنيد که مملکت در آستانه ي بحرانه پس حتما توي بحبوحه ي فتنه 88 مي گفتيد که مملکت سقوط کرده و افتاده دست کاخ سفيد! درسته؟ من نميگم همه چي روبراهه و مملکت گل و بلبل داريم! نه! اونقدرها هم خوش خيال و محافظه کار نيستم ولي اونقدر هم مثل شما بدبين نيستم که مملکت رو در آستانه ي بحران ببينم. کدوم بحران؟ ميشه مختّصات اين بحران رو بفرماييد شايد ما هم يه کمي ترسيديم!