نمی دونم چرا جدیداً حس می کنم «زدن پُک عمیــــــــــق به سیگار» استعاره ایه از «تفکّر عمیـــــــــــق»!
یعنی هر وقت می شینم توی ذهنم تصویر مردی رو می سازم که داره یه پُک عمیــــــــــــــق به سیگارش می زنه، از اون ته تهای ذهنم یه چیزی یا یه کسی بهم میگه این تصویر مردیه که داره به یه چیزی عمیـــــــــــــــقاً فکر می کنه!
نمی دونم تقصیر این داستان و رمان هاییه که گاهی می خونیم یا رسوب شده ی اطوارها و تریپ های روشنفکری دهه سی و چهله یا تاثیر نوستالژیکانه ی سینما و تلوزیونه یا... ولی هر چی که هست، کودک درونم بدجوری باور کرده این استعاره رو!
حالا ما که تجربشو نداشتیم ولی اون رفقایی که تجربشو دارن یا میتونن داشته باشن (:دی) بیان به ما بگن واقعاً وقتی پُک عمیــــــــــــق به سیگار می زنی، تفکّر عمیـــــــــــــق هم پیدا می کنی یا نه؟
پ.ن: آقاجون! فقط یه پُک ها!! فردا نرین هی یه پُک عمیـــــــــــــــق بزنین، هی تفکّر عمیـــــــــــــــــق بکنین، هی یه پُک عمیـــــــــــــــق بزنین، هی تفکّر عمیـــــــــــــــــق بکنین، هی ...
اونوخ هی یه پُک عمیـــــــــــــــق میزنین، هی پُک عمیـــــــــــــــق میزنین، هی یه پُک عمیـــــــــــــــق میزنین، هی پُک عمیـــــــــــــــق میزنین، هی ...
از ما گفتن بود!