سفارش تبلیغ
صبا ویژن

« قلی خان ، دزد بود ... خان نبود ... وقتی جوون بود به خودش
گفت ببینم می تونی یه تنه هزار تا قافله رو لخت کنی ... با همین یه حرف پای جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد ... آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت هزار تات تموم شد ! حالا ببینم
عُرضه شو داری ، تنهایی ، یه قافله رو سالم برسونی مقصد ؟ ... نشد ... نشد ... نتونست و مشغول ذمّه خودش شد ... تقاص از این بدتر ؟! »

من یکی که شیفته این سکانسم ! تا حالا چند ده بار دیدم و باز تکراری نشده برام !
چقدر دلچسب بود این سریال ! سرشار از پیام ها و سیگنال های زیبای اخلاقی و تربیتی بود !
این ادعا را کسی دارد می کند که پست های وبلاگش ( مثلاً این و این و این واین ) می گوید منتقد جدّی و دغدغه مند فیلم ها و سریال های بی محتوا و کم محتواست . بله ! من معتقدم این اثر سرشار از سیگنال های زیبای اخلاقی و تربیتی بود !
یه مقایسه کوچولوی سرپایی کافیه که نشون بده چه کار محکم و بزرگی در «روزی روزگاری» انجام شد .
منظورم مختصات فنّی این سریال نیست گرچه برآیند خصوصیات فنّی و حرفه ای سریال هم ، یک امتیاز بسیار خوب دارد . مثلاً سیر پر فراز و فرود داستان ، بازی های دلچسب ، دیالوگ های محکم ، طنز پنهان در رفتار برخی شخصیت ها ... اینها چیزهاییست که من ، در
جایگاه یک مخاطب عام ، آنها را دوست داشته ام.
اما منظورم از کار بزرگ این سریال ، خط سیر محوری داستان است : روایتی جذاب‌ و باورپذیر از تغییر و تحول روحی یک راهزن ( مُراد بیک ) ، بدون آن که غیرواقعی و شعاری به نظر بیاید . چیزی که در آثار ساخته شده پس از این کار ، یا تکرار نشد یا به صورتی کم رنگ
و بی رمق اتفاق افتاد .
آفت آن دسته از آثار هنری که تِم اخلاقی دارند ، شعاری و عریان بودن بیان آنهاست . اگر بی سلیقگی و بی انگیزگی به خرج دهیم خروجی کارمان ، می شود یک اثر کارتونی و فانتزی ! چیزی که در مورد سریال «ملکوت» اتفاق افتاد.
تاثیر این گونه آثار اینست که به جای اینکه اعتقاد آدم را نسبت به گزاره های اخلاقی و باورهای دینی ، محکم تر و عمیق تر کنند ، به نوعی شکوه و ابهت و جایگاه واقعی این باورها را در ذهن بیننده ، سست می کنند !

پ.ن اول : دیشب قلی خان مُرد !! داشتم به این فکر میکردم که هم خسرو شکیبایی (مُراد بیک) مرحوم شد ، هم جمشید لایق (قلی خان) ، هم منوچهر حامدی (اون بازرگان سر تا پا سفید پوش) ، هم حسین پناهی ، هم جمشید اسماعیل‌خانی ...
ما نمانیم و عکس ما ماند / گردش روزگار برعکس است !!
انّ فی هذه لعبرة ...

پ.ن دوم : التماس نکن !!


+ نوشته شده در شنبه 89/6/27ساعت 3:56 عصر توسط | نظر