در مورد جمله ماقبل آخر شما موافقم و چند موردي از مصاديقش رو هم درک کردم. به همين دليله که بهترين نقطه براي شروع برخي تغييرات در ديد مردم نسبت به روحانيون رو هم همان قم مي دانم. اگر يک سري رفتارهاي افراطي در قم کمتر بشه، حداقل ديد کساني که يک بار در عمرشون به اون شهر پا ميذارند اندکي تغيير ميکنه. اما وقتي در اون شهر -به عنوان مثال- پارکي هست که به دو قسمت «ويژه برادران» و «خانوادگي» تقسيم شده، هرکسي بعد از اينکه چشمش به تابلوهاي اين پارک مي افته اين فکر توي کله اش مي ره که روحاني يعني همين!
البته اين رو هم اضافه کنم که من خودم شايد تا پيش از زندگي در قم جز همون دستهاي بودم که از ديدن بعضي رفتارها از طرف يک روحاني تعجب ميکردم! اما الان متنبه (:دي) شده. که خوب اين هم متأثر از اين بوده که حداقل چند تا طلبه و روحاني رو ديدم که زياد هم خودش رو در چارچوب رفتارهاي سال هزار و سيصد و درشکه محصور نکرده بود و همراه با جامعه پيش آمده بود (البته ببخشيدا! قطعاً اين تيپ در بين روحانيون زياده. اما متاسفانه مشاهده اين تيپ در قم در اکثر موارد و در شهرهاي ديگه در اقل موارد رخ ميده! براي همين هم ديد خيلي از ما نسبت به شما يه جورايي شده)
سلام. گرچه فرموديد فعلاً قصد نداريد به دلايل اين نگاه بپردازيد، اما خب بدون ريشه يابي اين دلايل هم نميشه گفت چرا چنين نگاهي به وجود آمده يا چطور ميشه اين نگاه رو از بين برد! مهمترين دليل هم به نظر من اينه که جامعهي طلبهها و روحانيون خودشون سعي نکردند همراه با جامعه حرکت کنند. يعني به نظر من اين ديد مردم نيست که نسبت به طلبهها فريز شده، بلکه بيشتر رفتار خود طلبههاست که فريز شده و به شکل چندين دهه قبل باقي مونده.
من يک سال و نيم توفيق (؟!) زندگي در شهر طلبهپرور قم رو داشتم. باور ميکنيد وقتي اونجا چشمم به يک سينما افتاد داشتم از تعجب شاخ درميآوردم؟! البته من به دليل شرايطي که داشتم زياد در شهر پرسه نزده بودم، اما ديگه کم کم داشتم به اين نتيجه ميرسيدم که اصولاً در اين شهر خبري از سالن سينما نيست!
کثرت طلبه و روحاني در قم و حاکميت بلافصل اونها در شهر قم (:دي) ميتونست فضاي راحتي براي اين قشر فراهم کنه، اما وقتي حتي در اين شهر جَو اينطوري باشه، چه انتظاري از شهرهاي ديگه هست؟
45سلام دوست شيخ من
خدا قوت متشکرم به ما سر زدي
يا علي
به نان خدا
سلام
اولا هرچي گشتم نديدم وبلاگتون با بسم الله شروع شده باشه و اين براي طلبه اي که مي خونه "هر کار صاحب شاني که با بسم الله شروع نشود، ابتر است"، خوب نيست.
ثانيا شما که آخونديد و تکليفتون روشن، ما هاي دانشجو چه گناهي کرديم که چون ريش داريم همه فکر مي کنند طلبه ايم و همه ي اين ماجراها سر ما هم در مياد(جهت وحدت حوزه و دانشگاه!!!)
در کل وبلاگ خوبي داريد
ياحق
سلام فراوان
حرفهاتون ملموس وقابل درکه.متاسفانه اين نگاه انحصاري فقط منحصر به روحانيت نيست(البته درمورد روحانيون شديدتر وشايع تره).گويي شخصيت انسانها ديگه نه در رفتاروکردارشون بلکه در نگاه ناظرين آنهاست که به صورت مطلق وانعطاف ناپذير از اجداد ومحيط به چشمها منتقل شده.مثلا يک نگرش وانديشه ي واحدوموروثي از روحانيت رو به تمام روحانيون تعميم ميدهندو...همين نگاه سخت وغير قابل انعطافه که ما را در پذيرش حقيقتها کند وسخت کرده.همه چيز از نگاه ما سرچشمه مي گيره.اينجاست که به عظمت نگاه وزيبايي اين جمله پي ميبرم:آنگاه که همه به دنبال چشمهاي زيبا هستند،تو به دنبال نگاه زيبا باش.اميد که نگاهمون به همه چيز عميق وزيبا باشه.
پست آخرتون رو که خوندم ياد فيلم زيرنورماه افتادم ..
شايد يه دليل نگاه مردم، برميگرده به برخورد بعضي هم لباسهاي شما ..
شايدم .. بگذريم ..
خوشحالم که تعداد طلبه هايي با تفکر شما دارن زياد ميشن :)
موفق باشين
خدا نگهدارتون باشه
و وضع همچنان بدتر و بدتر مي شود و اين دايره تنگ تر و تنگ تر...
بر شماست برداشتن اين خط قرمزها؛ از ما که کاري برنمي آيد.
ياد مه يسال دوسالانه جهان اسلام (نقاشي) بود در بين اون همه تيپ هاي امروزي يه زوج بودن کاملا مذهبي
که واقعا متفاوت بودن....
ولي خوشم اومد ازين که شرکت کردن ..........
شايد اگه بمرور همه ياد بگيريم حضور ماست که تعيين کنندست حله انشالله
ياد حاج اقا مرادي (شهاب الدين مرادي)افتادم که ميگفتند تو سفر يه کودک مرتب ميومده پيش ايشون باباي بچه بهشون گفته شما اخوندا همينجوري مملکت گرفتين تو دست دي: البته نقل به مضمون کردم اميدوارم اجحاف نشه