بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت اخوي ، حاج محمد آقاي بزرگوار سلام .
دير گاهي بود که توفيق زيارت وبگاه تان نصيب نشده بود تا به برکت نقد برخي رفتار هاي برخي از دوستداران حضرت سيد الشهداء (ع) اين توفيق رفيق راه شد.
ضمت تأييد فرمايشاتتان که چون هميشه بوي خير خواهي و محبت از آن به شام مي رسد به عرض مي رسانم .
به باور برادرتان اسلام برترين دستگاه جهان بيني و ايدئولوژي است که مي کوشد انسانهايي عاقل و با احساس تربيت کند . عقلايي که احساساتشان را عقلشان رهبري مي کند .
گله من از برخي دوستان هم لباس خودمان است . بلکه گاهي از بزرگان هم لباس خودمان. مداحي در بارگاه عترت طاهره (س) بي ترديد توفيق بزرگي است و شايد فضيلت هم باشد اما به يقين جايگاهي فقهي و شرعي نيست . در طول تاريخ تشيع تا آنجا که من مي دانم بزرگترين مادحين آستان عترت طاهره در پيش از زمان ما ( که امروزه از آنها به پير غلام تعبير مي کنند ) تلاش کرده اند که معارف خويش را از مجالس درس اخلاق علماء اعلام و حلال و حرام شان را از مراجع تقليد عظام بياموزند و هماره چشم به دهان آنان بدارند.
گويا سابق بر اين مداحي نيز داخل مرزهاي معارف اسلام شناخته مي شد و مرزداريش بر عهده علماء رباني و آگاه و عاقل زمان بود . به همين دليل هم مادحين عترت (ع) تابع مرزبانان اين مرز پر گهر بودند . حال اين که امروزه به نظر چنين نمي آيد .
امروزه شايد به دليل اين که برخي از امثال ما مديحه گوي مداحان شده اند و نمي دانم به چه دليل آرام آرام شأن جايگاه محترم مداحي را چنان فرازمند ساختند که گويا (صوت المادحين و مدحهم افضل من مداد العماء) شده است به وضوح مي بينيم که برخي از اين آقايان گاه در چهره يک فقيه ، گاه در چهره يک جامعه شناس ،گاه در چهره يک عالم اخلاقي و عارف رباني ، گاه در چهره يک رجل سياسي و گاه در هزار چهره ديگر رخ مي نمايانند و خويش را حجت مي دانند و مخالفشان را مرتد ، و خلاصه مداحي شان مجوز ورود به هر موردي را برايشان صادر مي کند .
تا جائي که با يک واسطه موثق از يکي از مداحان معاريف تهران بلکه ايران شنيدم که در نقد يکي از مراجع عظام که در زمينه لزوم رعايت برخ شئون مداحي و عزاداري نکته اي به غايت ساده فرموده بودند، گفته بود : اين آقايان اگر عرضه دارند بروند حوزه شان را جمع کنند نمي خواهد معلم ما بشوند .
بگذريم که اوج استدلال اين دسته از ذاکران آن است که :
اين کار کار عشق است / ربطي به دين ندارد
و جالب تر اين که بسياري از اين بافته ها را مستند به خوابها و رؤياهاي نقل شده توسط عوام و غير عوام و نقل قولهايي غير مستند از برخي فقهاء مي کنند و در اغلب اين نقل قول ها راوي را فلان منبري معروف يا فلان عالم ديني معرفي مي کنند .
يعني ته اين آشفته بازار نيز به کساني از هملباس هاي خودمان بر مي خوريم که نمي دانم به چه انگيزه اي چنين فضايي را خواسته يا ناخوسته به وجود آورده اند . منبرهاي پر از نقل قول خوابها و روياها ، داستانهاي غريب بي در و پيکر و ده ها استدلال سست و بي پايه ديگر ، چيزيهايي نيست که بر اساس ظن و گمان نويسنده مورد نقد قرار گرفته باشد بلکه حقيقتي است که برادرتان در جلسات فراوان به گوش خود شنيده و ديده است. گاهي دريغ مي خورم بر اين لباس و بر آن منبر و بر آن مجلس .
خلاصه اين همه پر چانگي آنکه ، برادرم وقتي برخي مرزبانان دين ، مرزها را به هر بهانه کم رنگ کنند ، وقتي برخي مرزها به دست برخي کساني بيافتد که لباس مرزباني به تن دارند اما مرز شناس نيستند و شيوه مرزباني نمي دانند ، وقتي مصلحت انديشي ها جاي حق گويي ها و حق خواهي ها را بگيرد آنچه درون مرزهاي اسلام بود بيرون مي رود و آنچه خارج بود داخل مي شود . آنگاه دين از محتوا برهنه مي شود و فلسفه اقامه عزاي سالار شهيدان به تزايد اشک و لزوم کربلا کردن مجلس و ارزش پيدا کردن کميّت ها و جذب حد اکثري به هر قيمت و هزاران بيراهه ديگر مي افتد .
کاش من و ما فکري به حال اين برهنه گي مي کرديم که به مراتب بد تر وقبيح تر از آن برهنگي است .
مراببخش که نيامدم و نيامدم و آنگاه که آمدم همه نيامدن هايم را يک جا تلافي کردم .
التماس دعاي عاجزانه دارم .
حق نگهدار .