برداشت اول : الان من یه آخوند لائیک بی دینم !
خب ؟ ... مثلاً دیگه ! فرض کنین ! ...
هان ؟ ... من که خوبم ، شما خوبین ؟
برداشت دوم : می روم در جامعه مجازی هنرمندان که کارهای رفقا رو ببینم !
دوستی که رشته هنری حرفه ای اش عکاسی است _ و انصافاً هم کارش را خوب بلد است _ کارهای تازه ای گذاشته :
به به ! چشمانمان منوّوّوّوّر می شود به پرتره هایی که دوستمان کار کرده !
مدل این پرتره ها ، خانمی است که انواع و اقسام فیگورهای آتلیه ای و ژست های مجلسی و پوزیشن های محفلی ! را به خودشان گرفته اند !
پوشش این مدل مشارالیها ! هم ، پوششی است که معمولاً در خلوتهای شخصی و خصوصی از آن استفاده می شود .
در مجموع می شود گفت پرتره هایی هستند ، کاملاً اروتیک ، اما خب ، با مختصّات هنری و فنی کاملاً محکم و دُرُست ! ...
چیه ؟ منتظرید لینک بدم ؟ ... لا اله الا الله !!!!
برداشت سوم : ...
ادامه مطلب...
برداشت اول :
ناقلان اخبار و راویان آثار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار اینگونه روایت کرده اند که سازمان تربیت بدنی از خانم اغوان رضایی به خاطر به گردن آویختن گردنبند منقش به تندیس جمهوری اسلامی ایران ، تجلیل کرده است !
من به شخصیت محترم خانم رضایی و موفقیت های ورزشی ایشون ، فوق العاده احترام می گذارم و چیزهایی که خواهم گفت ابداً متوجه شخص ایشان نیست .
اما در همین راستا پیشنهاداتی هم دارم که فی المجلس به دولت محترم رونوشت می کنم !
اول : پیشنهاد می شود از خانم هیفاء وهبی ، مدل و خواننده لبنانی که همیشه طرفدار و پشتیبان حزب الله لبنان بوده اند ، در مراسمی باشکوه تجلیل شود ! نوع پوشش و زندگی ایشون به من و شما چه ؟ چشاتون رو هم درویش کنید ! وظیفه ما فقط تجلیل ازایشان است ! ...
دیدین توی این فیلمای ما ، آقا و خانم
با هم دوستن ، میرن بیرون ، می گردن ، میگن ، می خندن ، خیلی قشنگ و شیک و بانمک !
اما یه روز ، توی رستوران ، سر میز ، آقاهه یه دفه بر میگرده یه پیشنهاد بی شرمانه میده !
خانمه هم سرخ و سفید میشه و از تعجب می خواد دو تا شاخ در بیاره که آخه تو چطور به خودت جرأت دادی همچین جسارتی به من بکنی ؟
من در مورد تو فکر دیگه ای می کردم ... هق هق ... هق هق ... چطور روت شد از من خواستگاری کنی ؟ ... هق هق ... مگه خودت والده و همشیره نداری ؟؟؟
بعد هم با غیظ و قهر میذاره میره ...
آقا اجازه ! ما از این فیلما ، نتیجه اخلاقی ... ببخشید نتیجه غیر اخلاقی می گیریم که G.F بازی و B.F بازی ، چیز شیک و بانمکیه ولی خواستگاری و ازدواج ، کار آدمای بی ادبیه که خودشون والده و همشیره ندارن !!
« قلی خان ، دزد بود ... خان نبود ... وقتی جوون بود به خودش
گفت ببینم می تونی یه تنه هزار تا قافله رو لخت کنی ... با همین یه حرف پای جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد ... آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت هزار تات تموم شد ! حالا ببینم عُرضه شو داری ، تنهایی ، یه قافله رو سالم برسونی مقصد ؟ ... نشد ... نشد ... نتونست و مشغول ذمّه خودش شد ... تقاص از این بدتر ؟! »
من یکی که شیفته این سکانسم ! تا حالا چند ده بار دیدم و باز تکراری نشده برام !
چقدر دلچسب بود این سریال ! سرشار از پیام ها و سیگنال های زیبای اخلاقی و تربیتی بود !
این ادعا را کسی دارد می کند که پست های وبلاگش ( مثلاً این و این و این واین ) می گوید منتقد جدّی و دغدغه مند فیلم ها و سریال های بی محتوا و کم محتواست . بله ! من معتقدم این اثر سرشار از سیگنال های زیبای اخلاقی و تربیتی بود !
یه مقایسه کوچولوی سرپایی کافیه که نشون بده چه کار محکم و بزرگی در «روزی روزگاری» انجام شد .
منظورم مختصات فنّی این سریال نیست گرچه برآیند خصوصیات فنّی و حرفه ای سریال هم ، یک امتیاز بسیار خوب دارد . مثلاً سیر پر فراز و فرود داستان ، بازی های دلچسب ، دیالوگ های محکم ، طنز پنهان در رفتار برخی شخصیت ها ... اینها چیزهاییست که من ، در جایگاه یک مخاطب عام ، آنها را دوست داشته ام.
اما منظورم از کار بزرگ این سریال ، خط سیر محوری داستان است : روایتی جذاب و باورپذیر از تغییر و تحول روحی یک راهزن ( مُراد بیک ) ، بدون آن که غیرواقعی و شعاری به نظر بیاید . چیزی که در آثار ساخته شده پس از این کار ، یا تکرار نشد یا به صورتی کم رنگ و بی رمق اتفاق افتاد .
آفت آن دسته از آثار هنری که تِم اخلاقی دارند ، شعاری و عریان بودن بیان آنهاست . اگر بی سلیقگی و بی انگیزگی به خرج دهیم خروجی کارمان ، می شود یک اثر کارتونی و فانتزی ! چیزی که در مورد سریال «ملکوت» اتفاق افتاد.
تاثیر این گونه آثار اینست که به جای اینکه اعتقاد آدم را نسبت به گزاره های اخلاقی و باورهای دینی ، محکم تر و عمیق تر کنند ، به نوعی شکوه و ابهت و جایگاه واقعی این باورها را در ذهن بیننده ، سست می کنند !
پ.ن اول : دیشب قلی خان مُرد !! داشتم به این فکر میکردم که هم خسرو شکیبایی (مُراد بیک) مرحوم شد ، هم جمشید لایق (قلی خان) ، هم منوچهر حامدی (اون بازرگان سر تا پا سفید پوش) ، هم حسین پناهی ، هم جمشید اسماعیلخانی ...
ما نمانیم و عکس ما ماند / گردش روزگار برعکس است !!
انّ فی هذه لعبرة ...
پ.ن دوم : التماس نکن !!
همیشه و هر جا در برابر اعتدال ، یا افراط است ، یا تفریط !
مشخصاً در حوزه ممیّزی و نظارت ( و مشخصّاً در حوزه رسانه ) ، آن چیزی که منشأ بروز ناهنجاری هاست ، یا نبود خط قرمز است یا وجود خط قرمزهای غیر منطقی و عبث !
( عدم تعریف درست و کاربردی و واقع بینانه از خطوط قرمز ) ! مسئله اینست !
..........
دارید تلوزیون تماشا می کنید . برنامه ایست ! گروه موسیقی
سنتی دعوت شده اند و دارند برنامه اجرا می کنند ، زنده !
خواننده خوش صدا دارد می خواند و نوازنده دارد می نوازد ! نی ، تار ، سنتور ... مهم نیست ! مهم اینست که نوازنده دارد می نوازد و شما صدایش را می شنوید ، اما چیزی نمی بینید ! چون تصویر بردار ، نماهای بسته از نوازنده می گیرد و سازش را سانسور ! میکند .
.........
واقعاً شنیدن صدای تار و سنتور و نی ، بیشتر محل تأمل است یا دیدن خود تار و سنتور و نی ؟
اگر قرار است اتفاقی بیفتد ، قطعاً ، این صداست که نقش اساسی دارد نه دیدن خود نی و سنتور و تار !
ببینید در صدا و سیمای ما ، حجم موسیقی هایی که شعر و ملودی سطحی و نازل دارند ، چند برابر موسیقی فاخر است ؟
مشخصاً در برنامه های مناسبتی زنده که بصورت جشن های عمومی برگذار می شود ، بسامد دعوت از خوانندگانی که با شعر و ملودی سطحی ، برنامه اجرا می کنند ، بسیار بالاست . شعر و ملودی هایی که بوی عاشقانه های زمینی کوچه بازاری و خیابانی می دهند !
اما در برابر آن چقدر مجال هست برای خوانندگان زحمت کشیده ای که در این حوزه بصورت علمی و حرفه ای ورود کرده اند ؟ ؛ خوانندگانی که با ملودی درست ایرانی و سنتی و اشعار فاخر شاعران بزرگ این سرزمین ، کار میکنند ؟
نهایتاً آیا تاثیری که موسیقی سطحی و شعر بی مفهوم کوچه بازاری روی مخاطب میگذارد ، منفی تر است یا نشان دادن نی و سنتور و تار ؟
« این » باید به عنوان خط قرمز تلقی شود یا « آن » ؟
پ.ن ) من طرفدار موسیقی نیستم و نمی توانم باشم ! اما طرفدار سالم ماندن ذائقه هنری و فرهنگی مخاطب هستم . طرفدار این که « بد » و « بد تر » یا « خوب » و « خوب تر » رو با هم قاطی نکنیم !
همین مطلب در سایت خبری تحلیلی پارسینه
همون کیفیت ، همون خواص اما توی یه بسته بندی جدید !
چی ؟
آهان ببخشید اول باید اینو می گفتم :
الان شش ماهه که تلوزیون تیزر تبلیغاتی یه شرکت بهداشتی آرایشی رو داره کار می کنه که آقاهه میگه این محصول مون اصلاً خواص و کیفیتش تغییری نکرده فقط بسته بندیش رو عوض کردیم که برید استفاده کنید و دعاشو به جون ما بکنید !
یعنی فکرش رو هم نکنید که ما حتی یک درصد کیفیت این محصول رو بردیم بالاتر یا خواصّشس رو اضافه کردیم ! هرگز !
منتظر نباشید اسم شرکت رو بگم چون ممکنه تبلیغ بشه !! :دی
فکرش رو بکنید توی این چند ماهه که این همه وقت گذاشتند تیزرهای مختلف برای این محصول ( ببخشید برای این بسته بندی جدید ) تولید کردند و هزینه تبلیغات رو هم دادند ، اگه کسری از این هزینه وانرژی رو صرف بهبود فرمول ترکیبی یا تنوع محصولشون می کردند ، چقدر به نفع شون بود ...
...
چقدر به نفع مان بود اگر آن زمانی که صرف می کنیم تا خودمان را به دیگران ثابت کنیم ، صرف بهبود روابط مان می کردیم !
فریاد می زنیم که من آدم منطقی ای هستم ! که آدم صادقی هستم ! که آدم درستی هستم ! که ، که ، که ...
چقدر به نفع مان بود اگر کسری از این زمان و انرژی را که معمولاً اثری جز سوءتفاهم های تلخ ندارند ، صرف بهبود روابط مان می کردیم !
نه ؟
چند کلمه ای در مورد موسیقی میخواهم بنویسم ولی قبل از اینکه این پست رو بخونید چند کلمه ای رو که در معرفی وبلاگ نوشتم ، ملاحظه بفرمایید ...
ملاحظه فرمودید ؟ ...
خب حالا بسم الله :
موسیقی ، ذاتاً نقش اساسی در زندگی آدمها نداره. یعنی ذاتاً وجود یا عدم وجود موسیقی در جامعه و برای جامعه ضرورتی نداره .
تصور یه زندگی بدون موسیقی رو بکنید ! خب ؟ مشکلی هست ؟ البته اگه کسی به موسیقی معتاد شده باشه و عادت کرده باشه طبیعتا نظرش چیز دیگه ایه !
اما مسئله اینجاست که موسیقی ، با توجه به اثرات مثبت یا منفی که میتونه داشته باشه ، نقشش مهم میشه ! و نمیشه گفت موسیقی کلاً ممنوع ! یا موسیقی کلاً مجاز !
توضیح اینکه یک جریان موسیقایی میتونه یک جریان و فضای منفی یا مثبت ایجاد کنه.
مثلا نوعی از موسیقی به نام رپ فارسی که عمدتاً ریتم تند و شعر سیاهی داره ، اثر منفی و خیلی نامطلوبی روی شنونده میگذاره یعنی احساس بدی به شنونده منتقل میکنه و اصلا گاهی به او یه جهان بینی و نگاه منفی میده و بالعکس !
یعنی از اون طرف یه موسیقی خوب ( مثلا اکثر انواع موسیقی به اصطلاح سنتی و نه همش ) ، هم به جهت دستگاه های موسیقایی و هم به جهت اشعار مورد استفاده ، قطعا اثر مثبتی در شنونده داره .
منظورم از اثر مثبت ، لزوماً انتقال یک گزاره معرفتی به شنونده نیست . بلکه مراد ، انتقال یه احساس مثبت است .
ممکن است گفته شود که این احساس مثبت ، یه احساس کاذبه ! و معیار صادق یا کاذب بودن احساس دریافت شده از شنیدن یک قطعه موسیقی رو این بدونن که اون احساس مثبت ( مثلا به یاد خدا افتادن ) باید انسان رو از معصیت باز بداره ! اما توجه کنیم که لزوماً نباید که یاد خدا اثر قطعی و جلوگیرانه داشته باشه .
یعنی ممکن است ما از خواندن یک آیه قرآن هم به یاد خدا بیفتیم و این احساس ، واقعی و غیرکاذب هم هست ولی این احساس لزوما ما را از معصیت باز نمی دارد.
به همان صورت ( بلاتشبیه )، ممکن است ما از شنیدن یه قطعه موسیقی به یاد پروردگار بیفتیم و این احساس واقعی هم باشد اما خب یه احساس عمیق و بازدارنده نباشه . ولی خب قطعاً کاذب هم نیست !
شعری که در موسیقی استفاده میشود هم میتواند حوزه تاثیر وسیعی داشته باشد . اشعار خوب و محکم به مرور زمان می توانند بر نوع گویش و حتی نوع رابطه اجتماعی مردم تاثیر بگذارند. این تاثیر گاه تا لایه های سیاسی و فرهنگی جامعه نیز رسوخ میکند و اینها همه از قدرتی است که از ترکیب شعر و موسیقی فراهم می آید. همانگونه که شعر بد و ضعیف در ترکیب با موسیقی سخیف و سطحی ، می تواند اثرات منفی عمیقی بر حوزه های گفته شده بگذارد
پ.ن اول : اینجا نکته هایی باریکتر از مو هست که شکافتنش یه کار فنّی و دقیقه !
پ.ن دوم :عنایت بفرمایید که نتیجه این حرف ها ، قطعاً توصیه و ترجیح گوش دادن به موسیقی نیست ! من فقط دارم اثرات موسیقی رو عرض میکنم که لزوماً ، همیشه اثرات منفی و یا همیشه اثرات مثبت نداره . بلکه میتونه تحت یه شرایطی اثر مثبت یا منفی داشته باشه.
دیشب برنامه « هفت » که برنامه بسیار خوب در زمینه سینما و مسائل مربوط به آن است به دلیل شروع جام جهانی و پخش فوتبال تعطیل شد و رفت تا سه هفته دیگه !
«امروز دیروز فردا» هم که مثل بچه یتیم ، برای تعطیل و ابتر کردنش اینقدر بهش فشار آوردن که بنده خدا توی برنامه زنده گلایه کرد ...
اما تنها برنامه ای که توپ تکانش نمی دهد برنامه فاخر «پخش فوتبال و حواشی مربوطه » است ...
و تنها برنامه ای که باید دیگر برنامه ها برایش جا باز کنند و در صدر مجلس بنشانندش ، همین فوتبال است.
و از قضای روزگار تنها ورزشی که فضای غیر حرفه ای و ملتهب و بعضا تند و غیر مؤدّبانه دارد ، باز همین فوتبال است.
...
اینکه با چه متر و مقیاس و مکیال و پیمانه ای ، اندازه گیری می شود که آن نه ! و این بله ! ، نمی دانم و نمی فهمم.
اشتباه نکنید با فوتبال مخالف نیستم و چطور می توانم باشم ؟ با مظلومی فرهنگ مخالفم و چطور می توانم نباشم ؟
...
شاید این نقد ، اغراق آمیز به نظر برسد اما هرگز چنین قصدی ندارم و چنین نوع نگاهی !
شاید به نظر بیاید که این نگاه ، تلاش می کند احساس بدی در مورد مدیران سیما به مخاطب القا کند ، اما هرگز اراده انتقال چنین احساسی را به خواننده ندارم ، هرگز !
این فقط یک دغدغه است !
دیشب فیلمساز کشور من که من دارم از فرآورده های فکری او استفاده می کنم ، آمده بود در سیمای جمهوری اسلامی و عمق بینش و جهانبینی هنری اش را آشکار کرد و تکلیفش را با خیلی مسائل روشن کرد.آنجا که مسعود فراستی از فیلم فارسی می گفت و ابتذالی که در سینمای ما هست.
آقای فیلمساز کشور من که من از فرآورده های فکری او استفاده می کنم ، به غیرتش برخورد و مچ مسعود را گرفت که ابتذال ؟ آنهم در سینمای ما ؟
مسعود فراستی هم ( که ردای معلّمی سینما بر قامتش خوش نشسته است ) به عنوان نمونه به مسئله ( ... پنهان ) در فیلم ها اشاره کرد.
و اینجا بود که آقای فیلمساز کشور من که من از فرآورده های فکری او استفاده می کنم ، با اعتماد به نفسی بی نظیر ، فرمود که : ( اصلا بعد از انقلاب ، ما فیلم مبتذل نداریم ، ابتذال مال سینمای قبل از انقلاب بود ) و ادامه داد : ( مسئله ... پنهان هم هرگز در سینما وجود خارجی ندارد و زاییده ی ذهن های بیمار است ؛ اصلا این حرفها توهین به نظام جمهوری اسلامی است . کسی که در سینما ... پنهان می بیند ، اشکال از خودش است !! )...
و قسمت هیجان انگیز ماجرا اینجا بود که به صحیفه نور امام روح الله استناد کرد.
نمی دانم مسئله از فرط وضوح ، بر ایشان مخفی مانده یا اینکه تغافل می کنند و کلام امام را مصادره به مطلوب می فرمایند یا اینکه اساسا در این باغ های اطراف ما نیستند.
آقای هاشمی رییس وقت صداوسیما از امام در مورد چندوچون خطوط فقهی در بازیگری و گریم و ... می پرسند و امام هم پاسخ می دهند . ضمنا این را هم اضافه می کنند که محدودیتی برای بازیگری و نمایش زنان وجود ندارد و اگر کسی با حضور معقول و منطقی زنان در این عرصه مشکلی دارد ایراد از خودش است...
من نمی دانم این نوع نگاه را چگونه تحلیل کنم ؟ نگاهی که ابتذال را تنها صحنه های رقص و اشاره های صریح جنسی و مسائل شهوانی خاص می داند !
خب اینگونه است که مدعی می شوند بعد از انقلاب فیلم مبتذل نداریم!
یعنی فیلمساز کشور من که من از فرآورده های فکری او استفاده می کنم ، تعریفش از ابتذال ، تا این حد ، روزنامه ای و کوچه بازاری است ؟ این مبتذل ترین تعریفی است که از ابتذال شنیده ام!
نتیجه منطقی این نوع نگاه هم اینست که آقای فیلمساز معیار توفیق یک فیلم را فروش بالا و خندیدن مخاطب به شوخی های فیلم می داند .
البته این نتیجه را خیلی ها گرفته اند مثلا مسعود ده نمکی که باز در همین سیما و باز در برابر همین مسعود فراستی ، فروش بالای فیلم و بیننده داشتن یک اثر را مساوی با توفیق کار می دانست و نقدهای همه منتقدین را مغرورانه ، وارد نمی دانست ! البته ده نمکی آدمی نیست که تعریفش از ابتذال آن تعریف کوچه بازاری باشد و امیدوارم که نباشد و اگر نیست چرا چنین نتیجه ای می گیرد ، بماند. ( شوخی های کنایی اخراجی ها و دارا و ندار را به یاد بیاورید )
مسئله من اینست : زمانی که فیلمساز ، کارش را بر مبنای پسند ذائقه های دست چندم پیش ببرد و تمام همّش فروش بالا و شهرت و اشتهای تولید باشد ، نه کمدی سالمی خواهیم دید و نه درام فاخری !
فیلمسازی که اگر طعنه های سیاسی و تمسخر مذهبی ها و کنایات بی شرمانه و مسائل اسافلی و ایستادن پشت در دستشویی و حواشی آن ! را از کارش حذف کنید چیزی باقی نمی ماند الّا تیتراژ آغاز و پایان فیلم ؛ و خندیدن مردم را اماره سلامت و توفیق کار می پندارد ، حتی تاجر خوبی هم نیست !
و من در جایگاه یک مخاطب کاملا معمولی علاقمند به سینمای کشورم ، آنجا میزان احترام این آقایان را به شعور و پسند مخاطب دریافتم که در برابر نقد و نظرهای فراستی ، نگاه عاقل اندر سفیه می کنند و می گویند از این حرفها باید بگذریم و به بحثهای مهم سینما برسیم !!!
این مطلب را در فضای سال اصلاح الگوی مصرف ببینید :
کجا می روید ؟ یک لحظه صبر کنید !
گاهی بیست دقیقه ، گاهی یک ربع ، گاهی کمتر گاهی بیشتر !
قبل از اخبار ، بعد از اخبار. قبل از سریال ، بین سریال ، بعد از سریال. هر فرصت میان برنامه ای هرچند ضییییییق...!!
شما مبهوت می شوید از اینهمه پیشنهادات رنگ به رنگ .
سر در گم می شوید از طبق طبق کالاهای جور وا جور که به شما تعارف می کنند: ماشین ، خانه ، پول ، جایزه ، ملک ، خوردنی ، پوشیدنی...
وای وای وای ، چقدر چیزها نداریم که باید داشته باشیم. چقدر چیزهای خوب که آدم از داشتنش احساس لذت می کند !
بایستید !! متوجه شدید چه شد ؟؟
بله ! ما جوگیر می شویم ! به همین راحتی !!
کاری که تبلیغات پرحجم با ما میکند این است.
اول یک سری نیازها و کمبودهای کاذبی برای شما تعریف می کند و بعد وقتی که احساس تمایل کردید ، کالای مورد نظر را به شما تعارف می کند.
همه چیز در دسترس است ، شما نمی خواهید ؟ آخه چراااااااااا !!
و این می شود که ما می خریم و مصرف می کنیم. دوباره می خریم و مصرف می کنیم. مصرف می کنیم و مصرف می کنیم... و خب معلوم است :
ما اسراف می کنیم ... اسراف .