الان داشتم این سریال ( گلهای گرمسیری ) رو نگاه میکردم. واقعا بعضی کارهای این صدا و سیما در نوع خودش بی نظیره!!
از یه طرف توی برنامه های خانوادگی و اخلاقی مشاور میاد میگه: دوستیهای قبل از ازدواج و عشق های خیابانی فلان و بهمان ، بعد دوباره میاد توی اکثر سریالها خیلی عادی نشون میده که دختره و پسره با هم دوست میشن و میرن بیرون و ...
توی همین سریال هم کارگردان میاد دختره رو که مثلا دختر شهیده به لطائف الحیل در مقابل اون پسره حامد قرار میده و البته مثلا دختره زیاد روی خوش نشون نمیده به حامد....
توی این قسمت هم که به بهانه گفتن حقیقت سوار ماشین پسره شد و با هم رفتند ... خیلی عادی. خیلی خیلی عادی !!
خب اگر این روابط خوب نیست و به صلاح نیست ( که منم معتقدم نیست ) پس این سریالها چی میگن؟؟ من نمیدونم این چه کاریه ؟؟
با دست خودمون داریم نظام فکری و اخلاقی خودمونو داغون می کنیم !! چرا به فکر نیستیم؟؟
نمی دانم این سریال ( دلنوازان ) را دیده اید یا نه ؟ شخصیت رامین را هم که دوست بهزاد و شاغل در آژانس است ، حتما می شناسید. فکر می کنم تنها شخصیتی که رفتار و دیالوگ هایش چاشنی طنز این سریال است ( که به نظرم اصلا هم با مزه نیست ، البته ) همین رامین باشد .
البته خود را از موضع اتهام برهانم و عرض کنم که الان کاری به جنبه های هنری و فنی کار ندارم .
رفتار رامین آکنده است از دروغ ، غیبت ، دو به هم زدن ، زیر پا خالی کردن و ... البته همه اینها با روکشی از طنازی است که صورت می گیرد .
دوستی از این ناراحت بود که هر شب هزاران نفر پای تلوزیون به ارتکاب چندین گناه و رذیله اخلاقی توسط این شخصیت ، می خندند و این وسط گناه دروغ و غیبت و دو به هم زنی است که عادی می شود و مرتکب این گناهان منفور ، محبوب بینندگان .
البته این نکته قابل تاملی است ، اما گمان می کنم گاهی اوقات برای محکوم کردن و دست انداختن یک شخصیت یا یک مسئله ، کافی است آن را کاریکاتور کنیم و به آن بخندیم ، این لبخند نه ناشی از علاقه و دوست داشتن که از سر تمسخر و تفکر است. اصلا رسالت کاریکاتور همین است : اغراق در بزرگ کردن یا کوچک کردن سوژه به نحوی که به علت غیر واقعی بودن و شاذ بودن ، ناخودآگاه لبخندی بر لب بنشیند. و بعد از این لبخند است که مخاطب آگاهانه یا ناآگاهانه ، به سمت اصل مطلب منتقل می شود.
کاریکاتور یک بنده خدایی را در نظر بگیرید که مثلا بینی اش را دو برابر کل صورتش کشیده اند ، مطمئنا بعد از این، هر وقت شما آن بنده خدا را ببینید بینی اش را با چشمهایتان سانت میکنید تا از اندازه واقعی اش مطمئن شوید!!
خب سوژه آن کاریکاتور، بینی مردم است و سوژه این کاریکاتور گناهان و رذائل اخلاقی آنان.
بهرحال قابل انکار نیست که خیلی از ما مردم گرفتار این رذائل اخلاقی هستیم و اگر خندیدن به این رذائل کاریکاتور شده باعث بشود برای لحظاتی به این گناهان مان قدری فکر کنیم ، بسیار غنیمت است.
البته اگر باعث شود.
به این خبر دقت کنید :
(تهیه کننده فیلمهای «ارباب حلقهها» و «ماتریکس» قصد دارد تهیهکنندگی فیلمی داستانی درباره زندگی حضرت محمد (ص) را با همکاری قطرفیلم مدیا بسازد.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از رویترز، آغاز ساخت فیلم حضرت محمد (ص) از سال 2011 خواهد بود. این فیلم به زبان انگلیسی و با همکاری «باری.ام اسبورن» تهیهکننده فیلمهای «ارباب حلقهها» و«ماتریکس» ساخته خواهد شد.
فیلم حضرت محمد (ص) به زبان انگلیسی و برای مسلمانان سراسر جهان ساخته خواهد شد. به گفته «المور» تدوین و صداگذاری این پروژه بزرگ سینمایی در استودیوهای امریکا و انگلیس انجام خواهد شد.
این کمپانی در جلسهای که روز 31 اکتبر با دستاندرکاران و تهیه کننده این فیلم داشتند برای آغاز این پروژه عظیم سینمایی مبلغی حدود 200 میلیون دلار تخمین زدهاند.
النور در رابطه با بازیگرانی که برای بازی به این پروژه دعوت میشوند گفت: قطعا از بهترین استعدادهای سینمای جهان برای حضور در فیلم داستانی حضرت محمد (ص) استفاده خواهد شد.
کمپانی فیلم قطرمدیا امسال بودجهای را برای اجرای پروژههای بینالمللی و بزرگ در حوزه فیلمهای سینمایی و انیمیشن در نظر گرفته است. فیلم داستانی حضرت محمد (ص) سال 2011 با همکاری «باری اسبورن» یکی از موفقترین تهیهکنندگان هالیود ساخته خواهد شد. ) انتهای خبر
حاشیه :
البته قبول دارم که کار تهیه کنندگی یا کارگردانی یا بازیگری در نظر آنها یک کار حرفه ای است و بهرحال آنها کارشان را انجام می دهند. اما اگر هم فکر کنیم هیچ نظام عقیدتی برای خودشان ندارند کمال سادگی است.
کسی که فیلم ماتریکس را با آنهمه اشارات و تصریحات و نمادهای صهیونیستی و رویکرد نسبی گرایی می سازد چطور به داستان زندگی پیامبر ما علاقمند شده است ؟؟
آیا این تهیه کننده سرشناس هالیوودی از روی علاقه و صداقت به زندگی پیامبر می پردازد؟؟ پیامبری که در هالیوود ، او و امتش را وحشی و بدوی و دین او را دین خشونت معرفی می کنند !
مطمئنا از تولیدات هالیوود ، این غول جادوگر و افسونگر ، چیزی به مخاطب عرضه نخواهد شد که به سود مسلمانان و دین اسلام تمام شود . چون پروسه ای که اکنون هالیوود دنبال می کند پروسه ( اسلام هراسی ) است. خصوصا بحث فیلم های آخرالزمانی که جای خود دارد.
هنوز یادمان نرفته در فیلم محمد رسول الله _ با تمام حسن و زیبایی هایش _ حتی از یک اشاره کوچک به نقش یهودیان حجاز در آزار و اذیت پیامبر و جنگهایی که برای ایشان بوجود آوردند ، دریغ شد.
خدا می داند اینبار چه روایتی از زندگی نورانی پیامبر در انتظار مخاطبان است.
نمی دانم کتاب قانون را دیده اید یا نه ؟ توصیه میکنم ببینید.
البته من هرگز با پیامهای سیاسی فیلم و نیز پیامهای معرفت شناسانه انحرافی فیلم موافق نیستم.
مثلا آنجا که شخصیت اصلی فیلم از رفتارهای جاهلانه این خانواده ( بظاهر ) مذهبی ایرانی ، دلسرد می شود و می گوید (ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش) و ایران را ترک می کند پیام سیاسی ناخوشایندی دارد.
یا اواخر فیلم که از زبان راننده تاکسی لبنانی می شنویم ( البته به زبان عربی ) :«این مهم نیست که تو مسیحی یا یهودی یا مسلمان باشی ، مهم اخلاق و رفتار توست.» به
صراحت منطق پلورالیسم ، مقبول جلوه داده شده و مشخص است که از جهت معرفت شناسانه این منطق با منطق دینی و اسلامی سازگار نمی افتد و در تضاد است.
از کنایات غیر واقعی و شوخیهای غیر ضروری فیلم با افراد مذهبی می گذرم و از رانده شدن همه افراد جامعه با یک چوب هم چشم می پوشم و بر غیر شامل بودن پیام فیلم هم صحه می گذارم و پرداختن به این ها را موکول می کنم به وقتی دیگر ... شاید .
این همه تذکر برای اینست که بگویم از پیامهای دیگر فیلم هم غافل نباشیم .
بهرحال به نظرم کتاب قانون فیلمی است برای بازاندیشی در رفتارهای خودمان. بازاندیشی در نوع معامله ما با قرآن ، کتاب قانون مان ! ما چقدر قانون مندیم ؟
فیلم می گوید : مشکل ما هنوز در عمل به مبانی اخلاق دینی است . ما در الفبای دینداری مان مانده ایم ! و من با این پیام تا حد زیادی موافقم.
غیبت و دروغ و تجسس و تهمت و ظلم و دل سوزاندن و هزار رذیله اخلاقی دیگر الفبای اخلاق دینی است و ما در همینجا مانده ایم.
در صحنه ای از فیلم ، آمنه ، ترجمه روایتی از پیامبر را میخواند و طرف مقابل با ادا و اطوار می گوید ( خودم عربیش را می دانم !! ).
مشکل ما ندانستن نیست. ما همه می دانیم .جلسه می گذاریم ، جلسه می رویم ، هیئتی هستیم ... اما نگاه مان در رصد اشتباهات و لغزش های دیگران نافذ است و در پایش لغزش های خودمان ، خواب.
از میان خانواده ، تنها خواهر کوچک رحمان است که شیفته صداقت و منطق آمنه شده است .
جوانی که با فطرت پاکش ، رفتارهای غیر اخلاقی بزرگترها و اطرافیان را از حقیقت آموزه های دین تمیز می دهد و هرگز مثل اطرافیانش رفتارهای غیر اخلاقی ندارد و دین گریز !! نیست. بلکه هر جا و هر زمان ارائه مناسبی از حقیقت دین ( و نه ارائه مغشوش و مدعیانه ) بیابد شیفته و پذیرای آن می شود.
صحنه پایانی فیلم که رحمان در کلاس درس قرآن ، در جمع کودکانی که قرآن می آموزند ، در انتهای کلاس و پشت سر آن کودکان می نشیند ، برای من بسیار دلنشین بود.
استعاره ای از جهل و غرور ما که باید زیر پایش بگذاریم ، بر سر کلاس درس قرآن بنشینیم و الفبای زندگی مان را از نو مرور کنیم.
خستگی ... فشار ... کنترل شدن شدید ... امیدهایی که هر لحظه نا امید می شوند...
سیاهی ... فقر ... ظلم ... اختلاف طبقاتی ...
تهران : ... ( شهر گرگ ها ) ... ( جنگلی که باید بخوری تا خورده نشوی !) ... ( نصف مردمش عقده ای اند و نصف دیگرش وحشی !) ... ( روح مردمش بیمار و زخمی است ) .
خبری از وجود خانواده نیست ... حتی یک خانواده غیر آرمانی و ناهنجار هم نمی بینید ... خانواده ای در کار نیست ... فقط هسته های دوستی است ... دختران و پسرانی که فقط دوست هستند... دور از چشم پدر و مادرها.
شما مدام اینجا و آنجا پلیس می بینید که همه کس را و همه چیز را زیر نظر دارند و دست از پا خطا کنی گرفته اندت !
بسیجی هایی که در اتوبان جلوی آدم را می گیرند و در ماشین آدم سرک می کشند که چرا اینجوری و چرا اونجوری ؟!!
شما مدام می شنوید که ( در این مملکت هیچ کاری نمی شود کرد ) ...
شما فقط جوان هایی را می بینید که دغدغه شان نه درس و بحث است ، نه کار و زندگی و نه ازدواج و آینده ! آنها فقط و فقط می خواهند کسی کاری به کارشان نداشته باشد تا بتوانند گروه های موسیقی رپ فارسی وطنی و هوی متال تشکیل بدهند و بنوازند و بنوازند و آواز بخوانند . جالب اینجاست که همین جوان ها قرار است ( آینده این مملکت را به دست بگیرند )
شما می بینید زن و مردی آمده اند ویزای جعلی بگیرند تا ( بروند آمریکا و انگلیس و آلمان ، تا حال کننند ... خوش بگذرانند ...نفسی تازه کنند ...و اگر هم آنجا بهشان خوش گذشت همانجا بمانند ... ) و بعد وقتی که این زن و مرد ، از جایشان بلند می شوند ، تازه می فهمید که نابینا هستند ، هر دویشان !!
و شما درمی یابید که عطای این مملکت را به لقایش بخشیده اند و به هر وسیله ای شده _هر چند غیر قانونی _ باید بروند و الا خفه می شوند در این مملکت .
همه بچه هایی که می بینید مهربانند ... فداکار و خوش برخوردند ... در برابر دوستان شان احساس مسئولیت می کنند ... دوست داشتنی اند ، واقعا ... نازنین اند ، واقعا ...
اصلا فرشته اند ، ( نگار فرشته است ... اشکان فرشته است )، و هست ... اما مدام این فرشته ها را عذاب می دهند ... عذاب می دهند ... حتی ... آه ... این فرشته ها را می کشند ... بی هیچ گناهی ... اشکان را می کشند ... نگار را می کشند ، بی هیچ گناهی .
کار این فرشته های جوان دوست داشتنی به جایی رسیده که مسخ فرانتس کافکا را می خوانند . رمانی در مورد جامعه ای ستمگر و استثمارگر .
انسان رمان مسخ انسانی است که جامعه ی ستمگر او را طرد کرده و او ناخواسته به گوشه تنهایی پناه برده ، اما در عین حال جامعه قادر به تحمل موجود بیآزاری چون او نیست . هر لحظه زندگی برای او غیر قابل تحمل تر میشود تا جایی که مستاصل و تنها لحظات را در رسیدن مرگ ، می شمارد.
خب چه فکر می کنید ؟ حالتان جا آمد ؟ بیشتر هم می توانم بگویم از این چیز ها ... اما ...
اگر می خواهید ، خودتان بروید فیلم ( کسی از گربه های ایرانی خبر نداره ) ساخته بهمن قبادی را ببینید.
و من متاسفم که این فیلم را دیدم ...
ناجوانمردانه ... غیر منصفانه ... غیر واقعی ...
جملات داخل پرانتز تماما ، جملات خود فیلم است
امشب برنامه آسمان شب را از شبکه چهار می دیدم. البته من از سال های قبل بخاطر علایق خودم مشتری این برنامه بوده ام.
میهمان این برنامه پروفسور بهرام مبشر بودند. ایشان همان کسی است که چند سال قبل کشفی بسیار مهم در زمینه اختر فیزیک کرده بودند : کهکشانی در فاصله 13 میلیارد سال نوری !!
همینجا اعتقادم را در مورد مجموعه سازندگان این برنامه بگویم که : در این مدت آنان را مومن ، متخلق و دیندار یافتم و اتفاقا تذکری که عرض خواهم کرد دقیقا به دلیل روحیه مومنانه و متخلقانه این عزیزان است ...
پس سوءتفاهم ممنوع !
نکته ای که باید بعنوان مقدمه به آن توجه بدهم ، ظرفیت بسیار بالای این برنامه در معرفت بخشیدن به مخاطبانش است.
منظورم از معرفت ، دقیقا معرفت دینی است نه معرفت علمی محض ! اندیشیدن در عالم هستی و درک زیبایی های آن انسان را به خالق هستی نزدیک تر می کند.
و اما نکته :
من واقعا نمی فهمم که چرا در این برنامه به خداوند و قدرت لایزال او اشارتی نمی رود ؟
بارها و بارها مجری و کارشناسان برنامه از عظمت و شکوه کائنات سخن میگویند و به حق و از روی صداقت اظهار اعجاب و هیجان زدگی میکنند اما هیچ اشاره ای به زیبایی و شکوه خداوند نمی کنند .
سخن از طبیعت است و بس !
در برنامه اخیر هم میهمان گرامی با توجه به اطلاعات فوق العاده گسترده در زمینه اختر فیزیک و نجوم ، همین احساس اعجاب و شگفت زدگی را داشتند اما تنها به بیان این که : ( در مقابل طبیعت سر تعظیم فرود آوریم و متواضع باشیم ) بسنده کردند .در حالیکه نگاه توحیدی باید ما را از نظام مفعولی به نظام فاعلی سوق دهد یعنی از مخلوق به خالق برساند و اتفاقا این نوع نگاه است که انگیزه ، لذت و عطش کشف عالم آفرینش را دو چندان می کند.
باز هم تاکید می کنم ، نگاه من به مجموعه پدیدآورندگان این برنامه کاملا روشن و مثبت است. پروفسور مبشر هم انسانی بسیار متواضع و استادی فرهیخته هستند و اصولا کسی که در زمینه نجوم و اختر فیزیک مطالعه میکند نمی تواند انسان کوچک و محدودی باشد چون با یک دنیا عظمت و زیبایی بی کران سر و کار دارد. بنابرین راضی نیستم اگر برداشت نامناسبی از تذکرم بشود.
سوال اینجاست که چه مشکلی وجود دارد وقتی گفتگوی برنامه در مورد عظمت جهان آفرینش و شکوه کهکشان ها و ... اوج می گیرد ، به قدرت لایزال و شکوه خداوند هم اشارتی کنیم ؟
چه مانعی هست که وقتی گوینده از بی کرانگی و پرشکوهی کائنات ابراز اعجاب و شگفت زدگی می کند ، در مرز طبیعت متوقف می شود و درست آن هنگام که باید به قدرت خداوند اشارتی کند ، خودنگه داری می کند !این محافظه کاری یا خودسانسوری از کجاست ؟
باور کنیم اشاره به این مسئله لطمه ای به فضای حرفه ای برنامه نمی زند. نمی گویم از روی ریاکاری و تصنع سخن بگویند ، هرگز ، هرگز !سخن اینست که احساسات موحدانه درونی شان را صادقانه ، رندانه و با لطافت با بیننده در میان بگذارند و او را هم در این شهود و لذت روحانی همراه کنند و نگران فضای تخصصی برنامه هم نباشند.
امیدوارم این اتفاق بیفتد.
همه دنیا بخواد و تو بگی نه ، یا نخواد و تو بگی آره تمومه ! همینکه اول و آخر تو هستی ، به محتاج تو ، محتاجی حرومه...
این شعر تیتراژ پایانی یکی از سریال های ماه مبارک چند سال قبل بود. چقدر زیباست ، چقدر توحیدی است ، البته در منظومه پسند شخصی من بعنوان مخاطب عام ایرانی ، موسیقی پاپ خصوصا با نوع شعر فولکلور ، نمی گنجد اما ترانه هایی از این دست اساسا فرق می کنند.
سریال های مناسبتی این چند سال خصوصا در ماه مبارک، مجموعا بسیار خوب و قابل توجه بوده است. بعنوان مثال (صاحب دلان) کار محمدحسین لطیفی که دارای مضمون قرآنی بود ، فوق العاده است .
همین سریالی که به شعر تیتراژش اشاره کردم (که به سریال داداشی معروف شده بود) بسیار خوب بود . کار آقای افخمی که شیطان بصورت دختری به اسم فرشته وارد خانواده ای مذهبی می شد و ... بسیار خوب است .سریال (اغماء) کار آقای مقدم بسیار خوب است.
و موارد دیگر که بر محور توجه دادن مخاطب به مفاهیم ناب و کابردی دینی ، ساخته شد.
اما سوگمندانه فکر می کنم که مضمون و تم سریال های مناسبتی در باقی سریال ها تکرار نمی شود ؛ آنهم عامدانه . حتی گاهی همان کارگردان یا فیلمنامه نویس که سریال مناسبتی موفقی کار کرده ، مثلا سریال طنزی کار می کند که هیچ اثری از آن مفاهیم در آن نیست. گویا در نگاه مجموعه عوامل فیلمساز اینگونه است که کار اخلاقی مخصوص ماه مبارک است و در باقی ایام سال نباید کار مذهبی و اخلاقی ساخت!
و اینجاست که یک شبه سکولاریسم در پروسه برنامه سازی شکل می گیرد : ایام مناسبتی ، کار مناسبتی و ایام عادی ، کار غیر مناسبتی و متاسفانه گاهی غیر اخلاقی !
پر واضح است که پسند مخاطب ، اشاره عریان و شعاری به مفاهیم اخلاقی را نمی پذیرد و اصلا چه کسی می گوید که کار هنر ، اشاره عریان و مستقیم است ؟ تمام هنر هنرمند ، قدرتش در اشارات لطیف و رندانه و غیرمستقیم است.
مشخصا در سریال های نوروزی ما با شخصیت هایی طرف هستیم که هر کدام نماینده یک رذیله اخلاقی هستند : مثلا یکی طمع دارد ، یکی اهل غیبت است ، یکی پایه های زندگیش بر اساس دروغ استوار است ، یکی کینه ای است ، یکی بد زبان است. تا اینجای کار درست است اما نکته اساسی اینجاست که روند داستان بر مبنای نگاه اخلاقی پیش نمی رود.
مثلا توجه کنید : یکی از شخصیت های طناز که مخاطب به او علاقه هم پیدا کرده است ، مدام دروغ می گوید ، یا آن یکی مدام بد زبانی می کند . اما اتفاقی که می افتد اینست که ما با رذیله اخلاقی این شخصیت ، بعنوان سوژه خنده مواجه می شویم و به آن می خندیم!
در نهایت نه تنها از این رذیله ها مشمئز نمی شویم بلکه این ناهنجاری های اخلاقی عادی سازی و بی اثر شده و صاحبان آنها در قامت شخصیت های دوست داشتنی به ما غالب می شوند ! آخر سریال هم که هپی اند است و آدرس غلطی که بدست مخاطب می ماند!
و این نکته آنجا پر اهمیت می شود که در میان مخاطبان ، گروه سنی کودک و نوجوان را ببینیم که مشتاقانه به تماشای این سریالهای طنز می نشینند . و ذهن این گروه سنی را کجا قدرت آن است که تناقض (دورغ بد است) را با دروغهای دوست داشتنی شخصیت طناز ، تحلیل کند ؟ و آیا می پذیرد از ما که به او بگوییم دروغگو دشمن خداست ؟ آخر خدا چطور می تواند با (نادر) و (خیری) و (فریدون) دشمن باشد ؟ اینها که خیلی دوست
داشتنی اند !
و بگذریم از اینکه گاهی برای ما بزرگتر ها ! هم این سوءتفاهم پیش می آید که حالا مگر یه ریزه غیبت چه اشکالی دارد ؟ یه دروغ کوچولو که آسمان را به زمین نمی آورد ! یه رشوه ناقابل که به جایی بر نمی خورد ! یه نزول ناچیز که آدم را جهنمی نمی کند !!
می کند ؟
این روزها زیاد می شنوید و می خوانید از زلزله تهران!
از سایت های خبری و تحلیلی تا تریبون نماز جمعه در این مسئله ورود کرده اند.
البته خطر زلزله با توجه به بررسی های زمین شناسی و عبور گسل از مناطق خاص ، خطری نیست که بی اهمیت بتوانش انگاشت .
علمای بزرگوار هم رسالت پیامبر گونه خود را انجام می دهند اگر هشداری در مورد ارتباط شیوع گناه با وقوع زلزله می دهند. جای انکار و تردید نیست که یکی از سنن الهی ، زنجیرگی شیوع گناه و عذاب الهی است:
(( لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَاءَتهُْمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَ مَا کاَنُواْ لِیُؤْمِنُواْ کَذَالِکَ نجَْزِى الْقَوْمَ الْمُجْرِمِین ))
و ما مردمى را که پیش از شما بودند چون ستم کردند و به پیامبرانشان ایمان نمىآوردند، هلاک کردیم. ما مردمان تبهکار را اینچنین کیفر مىدهیم. «یونس/13»
گرچه در مجموعه معصیت ، انواع گناهان جای دارند ، اما آن گناهی که باعث ایجاد فضای فوق العاده و هشدار در مورد وقوع زلزله شده است ، مشخصا ، گناهان مربوط به مسائل اخلاقی است. ناهنجاری هایی از قبیل بی حجابی و روابط غیر صحیح نامحرمان .
هر نوع گناهی بدلیل اینکه خروج از روال منظم و قانون طبیعی خداوند در عالم است ، قطعا موجب بهم ریختگی و نابهنجاری دیگری خواهد شد و این گناه بخصوص ( یعنی بی مبالاتی در رعایت حریم بین زن و مرد ) نیز باعث ایجاد زنجیره ی تزلزل و سرد شدن کانون خانواده ، وقوع بد اخلاقی و نامهربانی و پرخاش و تاثیر سوء بر فرزندان ، طلاق ، دشواری های تربیت یافتن فرزندان طلاق ، کمبود های محبت و عقده های تسکین نیافته و ... خواهد شد.
بنابرین هشدار نسبت به شیوع این نوع گناه ، امریست لازم و حیاتی و شایسته تذکر و پیگیری .
اما مسئله ای که مغفول مانده اینجاست که همانگونه که هر گناه زنجیره ای از ناهنجاریها در پی دارد ، پس باید دید این زنجیره از کجا شروع شده است.
رد یابی سر نخ های این سلسله نامیمون !
این چیزی است که اهمیت آن را درک نکرده ایم !
دختران و زنانی که بد حجابند و گاه باید گفت بی حجابند ، آیا از مریخ و مشتری به اینجا آورده شده اند ؟ آیا از لاس وگاس و سوئد دربست گرفته اند و مستقیم آمده اند ایران تا اینجا را به فساد بکشانند ؟
هرگز ! اینان مردمان مایند ، ایرانی اند و مسلمان . و جفا کرده ایم اگر نپرسیم چرا اینگونه شده اند ؟ هم جفا به اینان است ، هم به خودمان ، هم به آینده مان .نباید بپرسیم اینان در چه خانواده ای و با چه هنجارهایی تربیت شده اند ؟ نباید بپرسیم این هنجارها چگونه شکل گرفته بود ؟
آن روز که نویسندگان ما ، هریک ، سالی شش-هفت رمان 500 صفحه ای عاشقانه کاریکاتوری می نوشتند و مسئولین ذیربط ! تند و تند در چاپ های نفیس به دختر و پسر ما غالب می کردند ، آیا می دانستند که دارند امروز ما را تصویر می کنند ؟ آن روز که فیلم سازهای ما با تلاشی مثال زدنی ! فیلم های عروسکی و دختر-پسری می ساختند و مسئولین فرهنگی دست مریزادشان می گفتند ، آیا به خواب هم می دیدند وضع اکنون جامعه را ؟ آن روز که سریال های صدا و سیما ( این رسانه دوست داشتنی ) به فرزندانمان می آموخت که چادر ، یا لباس زنان تنگ دست است یا لباس پیرزنان یا لباس زنان زندانی ! آیا فکرش را می کردیم که کارمان به اینجاها بکشد ؟
آن روز که روابط قبل از ازدواج دختر و پسر را کاملا عادی سازی می کردند و مقبول و منطقی و برای شناخت بیشتر !! جلوه می دادند ، آیا امروز را هم می دیدند؟
آن روز که رئیس جمهور عزیز ما در مناظرات انتخابات نهم ، با حالت خاصی می فرمودند : ( آیا مشکل ما بیرون بودن یک تار موی دختر ماست ؟ آیا مشکل ما آستین کوتاه پسر ماست؟ ) آیا توجه داشتند که دارند این معضل اخلاقی را نادیده و بی اهمیت می انگارند ؟
آن روز که طرح گشت ارشاد را به بهانه های واهی ابتر گذاشتند ، متوجه بودند که اشکال کار از کجاست ؟
گمان نمی کنم اگر کاگزاران ذیربط ! همتی بر می آوردند و با هدف مخدوش کردن حجاب و حریم های شرعی محرم و نامحرم برنامه ای بلند مدت تدوین می کردند ، نتیجه ای بهتر از این که حالا با بد سلیقگی و کج فهمی حاصل شده ، بدست می آوردند ! اینرا بگویم که من در مورد اصل وجود یا شیوع روابط ناصحیح و غیر شرعی ، قضاوتی ندارم اما ظاهرا در مسئله هشدار نسبت به وقوع زلزله ، این مسئله به عنوان پیش فرض تلقی شده است.
این یک قانون است :
درمان مقطعی و تسکینی هرگز درمان موثری نخواهد بود. درمان موثر ، درمانی است که همراه با تسکین و رفع علایم بیماری ، به ریشه ها و عوامل بیماری می پردازد .امیدوارم این روزها ، در کنار حرف هایی که درمورد زلزله تهران گفته می شود به این مسئله مهم هم بپردازیم :
ریشه ها و عوامل این ناهنجاری.
متاسفانه تمام هر چه در در وبلاگ و آرشیوش بود ، حذف شد!
به همین راحتی !
از همه دوستانی که لینکهایشان حذف شده پوزش می طلبم
مشغول بازیابی اطلاعات از سیستم هستم ... کمی طول می کشد تا دوباره به حال اول برگردد